حجت امامی، غلامرضا ثواقبی فیروزآبادی، مهدی شرفاء،
جلد 9، شماره 2 - ( تابستان 1384 )
چکیده
موضوع آلودگی خاک توسط مواد شیمیایی باعث افزایش نگرانیهایی در مورد محیط زیست شده است. آبشویی مواد به آبهای زیرزمینی و حرکت این مواد در خاک، مشکلات زیادی را برای آلودگی ماتریکس خاک، محلول خاک و آب زیرزمینی زیر آن به وجود میآورد. ازاین رو، به منظور بررسی تأثیر جریان ترجیحی(Prefrential Flow)، ساختمان خاک و کمپلکسهای آلی بر تحرک و آبشویی فلزات کادمیوم، سرب و روی آزمایشی به صورت فاکتوریل با کرتهای خردشده در قالب طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار انجام شد. تیمارهای خاک دستنخورده (U)، دستخورده (D) و دستخورده حاوی 3 درصد ماده آلی (O) به مدت یک ماه با محلولهای حاوی غلظتهای 20 میلیگرم در لیتر عناصر کادمیوم، سرب و روی آبشویی شدند و غلظت کادمیوم، سرب و روی در فواصل زمانی مختلف در محلول خروجی اندازهگیری شد.
نتایج به دست آمده نشان داد که عناصر تفاوت معنیداری در سطح آماری یک درصد با یکدیگر در محلول خروجی داشتند و ترتیب تحرک آنها به صورت Zn>Pb>Cd بود. هم چنین بین تیمارهای مختلف خاک نیز در سطح آماری یک درصد تفاوت معنیداری وجود داشت و غلظت هر سه عنصر کادمیوم، سرب و روی در تیمارهای U و O بیشتر از تیمار D بود. علاوه بر این بین فواصل زمانی آبشویی (حجم منفذها(Pore Volumes)) تفاوت معنیداری مشاهده شد(در سطح 1%). به طوری که کادمیوم در تیمارهای U ، O و D به ترتیب 3 ، 3 و5 روز پس از آبشویی تفاوت معنیداری را در محلول خروجی نشان داد. ولی سرب در هر سه تیمار خاک 11 روز پس از آبشویی تفاوت معنیداری در محلول خروجی داشت و غلظت روی فقط در تیمار O در زمانهای مختلف آبشویی روند مشخصی داشت و پس از 8 روز آبشویی تفاوت معنیداری در این تیمار مشاهده شد.
حجت امامی، مهدی شرفا، محمدرضا نیشابوری،
جلد 16، شماره 59 - ( علوم فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاك-بهار - 1391 )
چکیده
اندازهگیری مستقیم هدایت هیدرولیکی غیراشباع (K(h) یا K(θ)) بسیار دشوار و وقتگیر است و در بسیاری از مدلهای کاربردی، اغلب پیشبینی هدایت هیدرولیکی براساس اندازهگیریهای منحنی مشخصه رطوبتی خاک و هدایت هیدرولیکی اشباع (Ks) انجام میشود. با وجود این، استفاده از KS به عنوان یک مرجع در بسیاری از مدلهای تخمینی ممکن است باعث بیش برآورد K(θ) در ناحیه خشکی شود. بنابراین در این پژوهش از هدایت هیدرولیکی نقطه عطف منحنی مشخصه رطوبتی (Ki) و Ks به عنوان مرجع برای برآورد K(h) استفاده گردید. برای اندازهگیری K(h)، 30 نمونه خاک براساس تنوع بافت (8 کلاس بافتی از شنی تا رسی) و سایر ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی از دشت کرج جمعآوری شدند. علاوه بر اندازهگیری Ks، مقادیر K(θ) در نمونههای دستنخورده با استفاده از روش جریان خروجی چند مرحلهای در مکشهای ماتریک 1/0، 2/0، 3/0، 5/0، 7/0 و 1 بار و نقطه عطف منحنی مشخصه رطوبتی به کمک ستون آب آویزان و دستگاه صفحه فشاری اندازهگیری شد. سپس مقادیر K(h) و پخشیدگی هیدرولیکی D(θ) اندازهگیری شده با مقادیر تخمینی از مدلهای وانگنوختن و بروکس و کوری (با فرضیات معلم و بردین) مقایسه شدند. نتایج نشان داد که در 80 درصد نمونهها مدل وانگنوختن- معلم با Ki دقیقترین و بهترین مدل برای پیشبینی K(θ) بود. یعنی استفاده از Ki به عنوان مرجع در مدل وانگنوختن– معلم، باعث برازش بهتر مدل با دادههای اندازهگیری شده گردید. همچنین در 7/6 درصد موارد (دو نمونه خاک رس شنی) مدل بروکس و کوری-معلم با Ki و در 3/13 درصد خاکها (دو نمونه رس سیلتی و دو نمونه لوم رسی سیلتی)، مدل وانگنوختن– معلم دارای برازش خوبی بر دادههای اندازهگیری شده K(h) بود. علاوه بر این، در 20 درصد موارد (چهار نمونه لوم رسی و دو نمونه لوم سیلتی) دقت و کارآیی مدلهای وانگنوختن– معلم با Ki و وانگنوختن– معلم در برآورد K(h) تقریباً یکسان بود. براساس آزمون t-Student میانگین پارامترهای RMSE و GSDER در مدل وانگنوختن-معلم با Ki در سطح آماری 1%، به طور معنی-داری کمتر از مدل وانگنوختن-معلم بود. در 90 درصد از نمونههای خاک مورد بررسی، مدلهای وانگنوختن- معلم و بروکس و کوری- بردین برازش خوبی بر دادههای اندازهگیری شده D(θ) داشتند، ولی در مواردی مدل وانگنوختن- بردین با Ki بهترین مدل برای برآورد D(θ) بود.