34 نتیجه برای رحیمی
فواد تاجیک، حسن رحیمی، ابراهیم پذیرا،
جلد 6، شماره 3 - ( پاییز 1381 )
چکیده
ویژگیهای خاکهای متأثر از املاح و فرایند تخریب ساختمان خاک تا حدی شناخته شده، ولی اثر شرایط شور و سدیمی بر ویژگیهای مکانیکی خاکها، کمتر بررسی شده است. در این پژوهش، اثر هدایت الکتریکی (EC) و نسبت جذب سدیم (SAR) بر مقاومت کششی خاکهایی که مقدار مواد آلی متفاوت دارند، در شرایط آزمایشگاهی بررسی گردیده است. نمونههای خاک از منطقه دشت ناز ساری تهیه شده و دارای نوع رس یکسان (با کانی غالب ایلایت) هستند. تفاوت عمده خاکها در مقدار مواد آلی آنها بوده که خود، تابع مدیریت کشت است. محلولهایی با EC و SAR معین تیمارهای آزمایش را تشکیل میداد.
با افزایش SAR ، مقدار مقاومت کششی کاهش یافته است. در SAR مشابه، تیمارهای با EC زیادتر، مقاومت کششی بیشتری داشتهاند. مقاومت کششی با مقدار مواد آلی خاکها رابطه مستقیم داشته است. آنالیز واریانس دادهها نشان داد که در سطح یک درصد، بین انواع خاکها (در چهار سطح)، عمق نمونهبرداری (در دو سطح)، EC (در دو سطح) و SAR (در سه سطح)، تفاوت معنیداری در میانگین متغیرهای اندازهگیری شده وجود دارد. برای فاکتور خاک، ترتیب بزرگی میانگینها چنین بوده است: خاک بکر < خاک تحت کشت علوفه دائم فسکیو < خاک تحت کشت فشرده با تناوبهای منظم < خاک تحت کشت علوفه دائم آگروپایرون.
جلال جمالیان، امیر رضا رحیمی،
جلد 7، شماره 1 - ( بهار 1382 )
چکیده
پودر آب پنیر به علت دارا بودن لاکتوز و پروتئین عامل مهمی در قوی کردن آرد و کاهش نقش نشاسته گندم بوده و میتواند سهمی در کاهش بیاتی نان داشته باشد. در این پژوهش پودر آب پنیر در پنج سطح (صفر تا پنج درصد) به آرد نان سنگک افزوده شد و با فرمولاسیون آرد و پودر آب پنیر، برابر روش معمول در نانواییهای سنگک سنتی نان تهیه شد. این نمونهها به همراه نمونه شاهد در دمای اتاق و یخچال به مدت 36 ساعت قرار گرفت و بیاتی آنها توسط اعضای گروه چشایی ارزیابی گردید. پروتئین، خاکستر، رطوبت و چربی نانها و نیز خواص فارینوگرافی، آمیلوگرافی، اکستنسوگرافی و فرمنتوگرافی خمیرهای آنها بررسی شد. نتایج حاصل از بررسی شاخصهای بیاتی، شامل رنگ، بافت و طعم، و همچنین میزان پروتئین، خاکستر و چربی نانها به روش آنالیز واریانس ارزیابی، و برای تعیین اختلاف بین تیمارها از آزمون چنددامنهای دانکن استفاده گردید.
نتایج نشان میدهد که تیمار دارای سه درصد پودر آب پنیر بیشترین تأخیر را در بیاتی ایجاد کرده است. طعم تیمارهای مختلف در مقایسه با شاهد با هم تفاوتی نداشتند، ولی بهترین رتبه را از لحاظ رنگ، نان دارای پنج درصد پودر آب پنیر به دست آورد. از لحاظ بافت، نان دارای سه درصد پودر آب پنیر از همه بهتر بود. میزان پروتئین، خاکستر و چربی در نان دارای پنج درصد پودر آب پنیر بیشتر از بقیه بود. ویسکوزیته حاصل از آزمون آمیلوگرافی و پارامترهای فارینوگرافی در آرد دارای پنج درصد پودر آب پنیر به حداکثر خود رسید. در مورد خواص اکستنسوگرافی، دیده شد که بهترین کششپذیری مربوط به خمیری بود که آرد آن چهار درصد پودر آب پنیر، و بیشترین انرژی خمیر متعلق به خمیری بود که آرد آن پنج درصد پودر آب پنیر داشت. نتایج فرمنتوگرافی نیز نشان داد که بهترین نمونه از لحاظ افزایش حجم مربوط به خمیر دارای سه درصد پودر آب پنیر است. به طور کلی، افزودن سه درصد پودر آب پنیر به آرد نان سنگک بهترین نتیجه را از لحاظ تأخیر در بیاتی، افزایش حجم و خوشرنگی نان، همراه با تأثیر مثبت در خواص رئولوژیک نشان میدهد.
تقی قورچی، شعبان رحیمی، محمد رضائیان، غلامرضا قربانی،
جلد 7، شماره 2 - ( تابستان 1382 )
چکیده
برای بررسی توان قارچهای بیهوازی شکمبه در تجزیه ماده خشک و الیاف، از یونجه، سبوس گندم، کنجاله پنبهدانه، باگاس و سیلوی ذرت برای کشت قارچهای بیهوازی جدا شده از شکمبه گوسفند نژاد شال استفاده شد. قارچها به مدت صفر، 3، 6 و 9 روز روی مواد خوراکی مذکور کشت داده شدند، و تغییرات تجزیه ماده خشک، pH ، دیواره سلولی (NDF)، دیواره سلولی بدون همیسلولز (ADF )، سلولز، همیسلولز و لیگنین (ADL) اندازهگیری شد.
در مدت 9 روز کشت، کاهش ماده خشک از 6/10% تا 4/29% و دیواره سلولی از 7/11% تا 7/48% متغیر بود، که به ترتیب کمترین مقدار در باگاس و بیشترین مقدار در یونجه به دست آمد. بیشترین مقدار تجزیه دیواره سلولی بدون همیسلولز، همیسلولز و سلولز در یونجه و به ترتیب 39%، 6/65% و 6/55% بود. دادهها و اطلاعات حاصله بیانگر توانایی قارچهای شکمبه گوسفند در تجزیه و کاهش ماده خشک، دیواره سلولی، دیواره سلولی بدون همیسلولز و سلولز در انواع خوراکهای مورد استفاده است.
عباس داودی، اسلام مجیدی، حشمت الله رحیمیان، مصطفی ولیزاده،
جلد 9، شماره 2 - ( تابستان 1384 )
چکیده
بیماری آتشک با عامل باکتریایی Erwinia amylovora (Burrill) Winslow et al از بیماریهای مهم و خطرناک درختان میوه دانه دار محسوب میشود که در بعضی نقاط کشور خسارات اقتصادی فراوانی به ترتیب افزایش در درختان به، گلابی و سیب ایجاد نموده است. به منظور تعیین شدت آلودگی 43 رقم گلابی موجود در کلکسیون بخش تحقیقات باغبانی که در شرایط کاملاً طبیعی به بیماری آتشک آلوده شده بودند و نیز بررسی واکنش این ارقام در مقابل بیماری، ارزیابی با استفاده از سیستم استاندارد USDA در کلکسیون مذکور بر روی این ارقام انجام گرفت. در این بررسی، اکثر ارقام در شرایط طبیعی آلوده شده بودند، ولی شدت بیماری به طور معنی داری در بین ارقام تفاوت داشت. با استفاده از این سیستم گروه بندی، ارقام گلابی مورد بررسی در 2 گروه قرار گرفتند. 4/81% از ارقام گلابی به عنوان خیلی حساس و 6/18% دیگر به عنوان نیمه حساس شناسایی شدند. هم چنین برای گروهبندی ارقام گلابی، علاوه بر روش مذکور با استفاده از نرم افزار SPSS ، تجزیه خوشهای (کلاستر) نیز در مورد میانگین کلیه ارقام براساس گروه شدت اکتسابی و با روش فاصله متوسط میانگین جفت گروههای موازنه نشده (UPGMA) انجام گردید و ارقام در سه کلاستر مجزا قرار گرفتند و چنین به نظر می رسد که گروه بندی حاصل از تجزیه خوشهای با سیستم گروهبندی USDA تطابق چندانی ندارد. همچنین بین دو روش ارزیابی شدت آلودگی ارقام گلابی یعنی سیستم استاندارد USDA در شرایط آلودگی طبیعی و ارزیابی مزرعهای با آلودگی مصنوعی هم بستگی معنیداری در سطح احتمال یک درصد دیده شد (83/0-=r).
آسیه سیاهمرگویی، محمدحسن راشد محصل، مهدی نصیری محلاتی، محمد بنایاناول، حمـید رحیمیان مشهدی،
جلد 10، شماره 3 - ( پاییز 1385 )
چکیده
این پژوهش در سال زراعی 1382 در یکی از مزارع چغندرقند دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. به منظور توصیف الگوهای تغییرات مکانی و تراکم علف هرز سلمهتره، تاجریزیسیاه، تاجخروس، خرفه، سوروف و پیچک به عنوان مهمترین علفهای هرز یکساله و چندساله رایج در مزارع چغندرقند از روشهای ژئواستاتیستیک استفاده شد. نمونهبرداری به روش سیستماتیک در فواصل نمونهبرداری 7 متر× 7 متر و کادرهای 5/0 متر× 5/0 متر، در سه مرحله، قبل از تیمار پسرویشی، بعد از تیمار پسرویشی و قبل از برداشت انجام گرفت. پیوستگی تغییرات مکانی متغیرها، با استفاده از توابع واریوگرام بررسی و نقشههای توزیع و پراکنش گونهها ترسیم شد. واریوگرامها نشان دادند که تغییرات کلیه متغیرها تصادفی نبوده است. بیشترین دامنه تأثیر مربوط به تاجریزیسیاه با 7/142 متر در مرحله اول نمونهبرداری و کمترین دامنهتأثیر مربوط به خرفه با 5/1 متر در مرحله اول نمونهبرداری به دست آمد. قویترین همبستگی مکانی در تاجخروس، در مرحله سوم نمونهبرداری و کمترین همبستگی مکانی مربوط به تاجریزیسیاه در مرحله اول نمونهبرداری بود. نقشههای توزیع مکانی، توزیع لکهای علف هرز را تأیید کرد. یک لکه علف هرز از یک نقطه پرتراکم تشکیل شده که به تدریج به سمت حاشیه از تراکم آن کاسته میشود. اکثر لکهها در جهت ردیفهای کاشت و آبیاری کشیدگی داشتند و ساختار لکهها نیز در طی فصل رشد تغییر کرد. داشتن هر گونه اطلاعاتی پیرامون توزیع علفهایهرز در مزارع میتواند در بهبود تصمیمگیریهایی مانند، کاربرد علفکشها، انتخاب نوع علفکش یا مقدار کاربرد علفکش، مفید واقع شود. همچنین داشتن چنین اطلاعاتی میتواند در طراحی بهتر برنامههای کنترل علفهایهرز نیز مفید باشد.
احمد نظامی، عبدالرضا باقری، حمید رحیمیان، محمد کافی، مهدی نصیری محل،
جلد 10، شماره 4 - ( زمستان 1385 )
چکیده
این آزمایش با هدف بررسی امکان ارزیابی تحمل به یخ زدگی گیاه نخود در شرایط کنترل شده با استفاده از دو ژنوتیپ متحمل به سرما (MCC426 و MCC252) و یک ژنوتیپ حساس به سرما (MCC505) اجرا شد. ترکیب ژنوتیپ و خوسرمایی (خوسرمایی و عدم خوسرمایی) در پلات اصلی و درجه حرارتهای صفر، 4- ، 8- ، 12- ، 16- و 20- درجه سانتیگراد به عنوان پلات فرعی در نظر گرفته شدند. از نظر درصد بقای پس از اعمال تیمارهای یخ زدگی تفاوت بین ژنوتیپها معنی دار بود (05/0 ≥ P). بر اساس میانگین دادههای حاصل از اثرات خوسرمایی و دماهای یخ زدگی، درصد بقای ژنوتیپهای MCC426 و MCC252 به ترتیب 41 و 32 درصد بیشتر از ژنوتیپ MCC505 بود. دمای کشنده برای 50 درصد گیاهان (LT50) و دمایی که سبب 50 درصد کاهش در وزن خشک گیاه شد (DMT50) در ژنوتیپ MCC426 به ترتیب 8/10- و 4/8- درجه سانتیگراد و پایینتر از ژنوتیپ حساس (MCC505) بود. با افزایش شدت یخ زدگی رشد گیاه در دوره بازیافت شدیدا کاهش یافت، به نحوی که در دمای ⁰C -12وزن خشک گیاه و ارتفاع ساقه نسبت به تیمار صفر درجه سانتیگراد به ترتیب 63 و66 درصد کاهش یافت. بیشترین خسارت یخ زدگی در ژنوتیپ حساس به سرما (505 MCC) مشاهده شد به صورتیکه تیمار دمایی ⁰C -12 سبب کاهش وزن خشک گیاه و ارتفاع این ژنوتیپ به میزان حدود 90 درصد شد، در حالیکه در این تیمار دمایی در ژنوتیپ MCC426 وزن خشک و ارتفاع گیاه به ترتیب 55 و 49 درصد و در ژنوتیپ MCC252 به ترتیب 60 و 54 درصد کاهش یافت. به نظر میرسد که استفاده از شرایط کنترل شده در تخمین LT50 و DMT50 برای ارزیابی تحمل به یخ زدگی در ژرم پلاسم نخود امکان پذیر است و در برنامههای اصلاحی از این روش میتوان برای به گزینی لاینها استفاده کرد.
نوازاله صاحبانی، احمد خیری، حشمت اله رحیمیان، عباس شریفی تهرانی،
جلد 10، شماره 4 - ( زمستان 1385 )
چکیده
تأثیر باکتری ( Rathayibacter tritici ) بر تحرک و کارایی نماتد ( Anguina tritici ) در انتقال باکتری عامل خوشه صمغی گندم طی چندین آزمایش گلخانهای و آزمایشگاهی مورد بررسی قرار گرفت. در این آزمایشها مشخص شد قرار گرفتن لاروهای سن دو این نماتد در معرض غلظتهای زیاد باکتری (بیش از 104 CFU ) یا مدت زمان طولانی تماس نماتد - باکتری(بیش از یک ساعت) منجر به کاهش تحرک نماتد و کاهش کارایی آن به عنوان ناقل باکتری میگردد. میزان تحرک نماتد در غلظتهای کمتر از 102 CFU و مدت زمان تماس کمتر از نیم ساعت با شاهد (نماتد تیمار شده با آب مقطر استریل) اختلاف معنیدار نداشت. در این ارزیابی همچنین نشان داده شد که حرکت نماتد به سمت کلنی باکتری کاملا تصادفی بوده و هیچگونه جهت گیری، جلب یا گریز نسبت به آن مشاهده نشد. با توجه به این که نماتد ناقل اختصاصی باکتری میباشد و وجود آن برای انتقال باکتری به خوشه (محل آلودگی) ضروری است، این احتمال وجود دارد که باکتری بتواند نماتد را نیز پارازیته نماید. یا به عبارت دیگر نماتد خود از میزبانهای جانوری این باکتری باشد، که در مسیر تکاملی و ارتباط متقابل نماتد - باکتری و باکتری - گیاه و مناسب تر بودن میزبان گیاهی، بیماریزایی آن روی گیاه تشدید شده است.
لیلا خدائی، حشمت الله رحیمیان، رضا امیری، محمود مصباح، اصغر میرزائی اصل، سید کمال کاظمی تبار،
جلد 11، شماره 1 - ( بهار 1386 )
چکیده
نرعقیمی ژنتیکی صفتی است که در چغندر قند به وسیله یک جفت آلل مغلوب (aa) کنترل میشود. وجود صفت نرعقیمی ژنتیکی در یک رگه یا جمعیت چغندر قند موجب تسهیل در انجام تلاقیهای لازم در انتقال صفات مهم نظیر مقاومت به بیماریها میشود. همچنین با استفاده از نرعقیمی ژنتیکی میتوان تنوع ژنتیکی جمعیتهای تکجوانه چغندرقند را افزایش داد. چنانچه صفت نرعقیمی ژنتیکی را بتوان با نشانگرهای مولکولی نشانمند نمود زمان و هزینهای که برای انتقال آن به یک زمینه ژنتیکی دیگر لازم است، به شدت کاهش مییابد. در این بررسی، برای نشانمند کردن ژن نرعقیمی ژنتیکی از 302 آغازگر RAPD به همراه روش BSA استفاده شد. از مخلوط DNA 8 گیاه نر بارور و 8 گیاه نرعقیم از دو جمعیت 231 و 261 استفاده شد. ابتدا آغازگرها روی تودهها آزمون گردید و پس از شناسایی آغازگرهای چند شکل در بین دو توده، این آغازگرها روی تک بوتههای تشکیل دهنده هر کدام از تودهها آزمون شدند. چنانچه در این مرحله هم چند شکلی آغازگر تائید شد، در مرحله بعدی از آن در آزمون بقیه تک بوتههای دو جمعیت 231 و 261 استفاده گردید. در پایان 10 نشانگر در جمعیت 231 و6 نشانگر در جمعیت 261 شناسایی شد که فاصله آنها از مکان ژنی نرعقیمی ژنتیکی کمتر از 50 سانتیمورگان بود. از میان این نشانگرها، نشانگر ناجفت AB 8-18-600 کمترین فاصله را با مکان ژنی نرعقیمی ژنتیکی داشت. این نشانگر فقط 3 نوترکیبی در جمعیت 231 و یک نوترکیبی در جمعیت 261 نشان داد، در نتیجه فاصله این نشانگر از مکان ژنی نرعقیمی ژنتیکی در مجموع این دو جمعیت برابر 3/5 سانتیمورگان برآورد شد.
محمد لغوی، حسین رحیمی،
جلد 11، شماره 40 - ( تابستان 1386 )
چکیده
هدف از اجرای این تحقیق تعیین مناسبترین دامنه و بسامد ارتعاش برای جداسازی دانه و یا خوشه پسته در دو رقم اوحدی و کله قوچی با در نظر گرفتن حداقل خسارت وارد بر شاخه بود. نتایج حاصل از تعیین برخی از خصوصیات فیزیکی و مکانیکی دانه و خوشه نشان داد که میانگین F/W (نسبت نیروی استاتیکی کششی مورد نیاز برای جدایش دانه پسته به وزن آن) و میانگین V/W (نسبت نیروی استاتیکی کششی مورد نیاز برای جدایش خوشه پسته به وزن آن) که به ترتیب شاخصی از سهولت جداسازی میوه و خوشه میباشند، برای رقم اوحدی به ترتیب برابر با 2/6 و 37 و برای کله قوچی برابر با 9 و 8/37 است. به منظور تعیین تأثیر دامنه و بسامد ارتعاش بر جداسازی دانه یا خوشه پسته در دو رقم اوحدی و کله قوچی یک آزمایش فاکتوریل 4×4 درقالب یک طرح کاملاً تصادفی باسه تکرار برروی هر رقم به اجرا گذاشته شد. سطوح بسامد و دامنه ارتعاش که در رقم اوحدی استفاده شد به ترتیب عبارت بودند از 5، 5/7، 10 و 5/12 هرتز و 20، 40، 60 و 80 میلیمتر. دررقم کله قوجی چهار سطح بسامد ارتعاش 5/7، 10، 5/12 و 15 هرتز و چهارسطح دامنه 40، 60، 80 و 100 میلیمتر مورد آزمون قرارگرفت. نتایج نشان داد که اثر بسامد و دامنه ارتعاش برجداسازی دانه و خوشه پسته در هر دو رقم مذکور معنی دار است. در رقم اوحدی اعمال ارتعاشی با بسامد 5/12 هرتز و دامنه 80 میلیمتر، بیشترین درصد برداشت میوه (8/98%) را به همراه داشت ولی با توجه به لزوم محدود سازی افت محصول و خسارت وارد بر شاخه به 5% و کمینه نمودن توان مصرفی شاخه تکان، اعمال ارتعاشی با دامنه 60 میلیمتر و بسامد 10 هرتز که 95% محصول را برداشت مینماید به عنوان مناسبترین ترکیب دامنه و بسامد ارتعاش انتخاب گردید. همچنین بسامد 5/12 هرتز و دامنه 80 میلیمتر، بیشترین میزان خوشه برداشت شده(82%) را در برداشت ولی با ملحوظ نمودن درصد خسارت به شاخه و توان مصرفی، اعمال ارتعاشی با بسامد 5/12 هرتز و دامنه 60 میلیمتر با 69% ریزش خوشه به عنوان مناسب ترین ترکیب شناخته شد. در رقم کله قوچی، اعمال ارتعاشی با دامنه 100 میلیمتر و بسامد 15 هرتز منجر به ریزش 100% محصول گردید ولی با توجه به لزوم محدود نمودن خسارت وارد بر شاخه و توان مصرفی، ترکیب دامنه ارتعاش 60 میلیمتر و بسامد 15 هرتز با 2/97% جداسازی میوه به عنوان مناسب ترین ترکیب انتخاب گردید. در مورد برداشت خوشه ای رقم کله قوچی ترکیبات ارتعاشی با بسامد 15 هرتز و دامنههای 60 و 40 میلیمتر به ترتیب با درصد ریزش خوشه 75 و 69 درصد به عنوان مناسب ترین شناخته شدند. در نهایت میتوان از این تحقیق چنین نتیجه گرفت که در صورت شناخت و رعایت ترکیب بسامد و دامنه ارتعاش مناسب با رقم مورد نظر، برداشت ارتعاشی میتواند با موفقیت در باغهای پسته ایران که به طور عموم بهصورت ردیفی کشت شده و امکان حرکت تراکتور در بین ردیفها وجود دارد به کار برده شود.
علیرضاخان احمدی، قدرت اله رحیمی، اردشیر نجاتی جوارمی، سعید اسماعیل خانیان،
جلد 11، شماره 40 - ( تابستان 1386 )
چکیده
به منظور شناسایی واریانس ژنتیکی مرغان ایستگاه تکثیر و اصلاح نژاد مرغ بومی مازندران با استفاده از نشانگرهای RAPD نمونههای خون از 100 قطعه مرغ و خروس تهیه و DNA آنها به روش بهینه یافته نمکی (Salting out) استخراج گردید. از 20 آغازگر مورد استفاده در این تحقیق 14 آغازگر توانستند باندهای مناسب و قابل قبولی را تکثیر نمایند. محصولات واکنش زنجیرهای پلی مراز (PCR) با استفاده از ژل آگارز 5/1 % الکتروفورز شد. با استفاده از این تعداد آغازگر140 باند شناسایی که از این تعداد 63 باند چند شکل و 77 باند یک شکل شناسایی شد. تعداد باندهای شناسایی شده به ازای هر آغازگر بین 16-4 با دامنه تغییرات 2100- 200 جفت باز بوده میزان چند شکلی بدست آمده در این جمعیت 45% بوده است بیشترین درصد چند شکلی مربوط به آغازگر PR-9 با 72% و کمترین درصد چند شکلی مربوط به آغازگر PR-14 با 16% نشانداده شد. فراوانی اشتراک باندی (BSF) برای هر آغازگر محاسبه و در دامنه 96/0-79/0 بوده است. تشابه ژنتیکی درون جمعیتی (WGS) بعنوان متوسط فراوانی اشتراک باندی و واریانس ژنتیکی محاسبه و مقدار آنها به ترتیب برابر 89/0 و 11/0 برآورد شد. در نتیجه سطح بالای چند شکلی بعد از ده نسل انتخاب میتواند مبین ارزیابی درست ژنتیکی، راهکارهای انتخاب مناسب و همچنین اندازه مؤثر جمعیت میباشد.
زهره لری، اکبر حسینی پور، حسین معصومی، حشمت اله رحیمیان،
جلد 11، شماره 42 - ( زمستان 1386 )
چکیده
ریزبرگی یا استابورن یکی از بیماریهای مهم مرکبات در ایران است و بیمارگر آن یک میکوپلاسمای فنری شکل به نام Spiroplasma citri است. این بیمارگر در طبیعت توسط زنجرکهای ناقل تغذیه کننده از شیره پرورده منتقل میشود. در این بررسی جهت ردیابی S. citri در ناقلین احتمالی، پس از تهیه آنتی سرم چند سانهای علیه یک استرین S. citri ، زنجرکها از روی علفهای هرز وحشی و نیز از روی برخی از گیاهان زراعی مجاور باغهای مرکبات منطقه جیرفت جمع آوری شدند. تعداد 12 گونه از زنجرکهای جمع آوری شده با روش الایزای غیر مستقیم و نیز جداسازی و کشت در محیط کشت اسپیروپلاسمایی LD10 بررسی شدند. واکنش زنجرکهای Circulifer haematoceps ،Orosius albicinctus ، Psamotettix striatus ، Austroagallia sinuata و Psammotettix alienus با آنتی سرم تهیه شده مثبت بود و از 3 گونه اول S. citri جداسازی وکشت شد. زنجرکهای یاد شده عمدتا از مزارع کنجد مجاور باغهای مرکبات جمع آوری شدند. بنابراین به نظر میرسد این زنجرکها ی ناقل احتمالی و هم چنین کنجد به عنوان میزبان آنها نقش کلیدی در همه جاگیری S. citri در منطقه جیرفت دارند.
علی رحیمی خوب، سید محمود رضا بهبهانی ، محمدهادی نظری فر،
جلد 11، شماره 42 - ( زمستان 1386 )
چکیده
مدلهای پیشبینی دمای هوا با استفاده از دادههای ماهوارهای، مبتنی بر متغیرهای دمای سطح زمین و شاخص پوشش گیاهی هستند. این متغیرها با اعمال تصحیحات اتمسفری بر روی دادههای فوق تعیین میشوند. میزان بخار آب، اوزن و عمق اپتیکی ذرات معلق در جو از دادههای مورد نیاز برای تصحیح اتمسفری باندهای مرئی هستند ولی در اغلب مناطق ایران، این پارامترها اندازهگیری نمیشوند. همچنین با استفاده از روشهای موجود، دمای سطح زمین تا دقت 2 درجه سانتیگراد تعیین میشود. در این تحقیق با توجه به محدودیتهای فوق، دقت پیشبینی دمای بیشینه هوا با استفاده از دادههای بدون تصحیح اتمسفری شده ماهواره نوا و مدل شبکه عصبی مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، مدلهای مختلف شبکه عصبی، حاصل از ترکیبهای مختلف دادههای 4 باند ماهواره نوا و 3 متغیر جغرافیایی به عنوان ورودیهای مدل ساخته شدند و بهترین مدل انتخاب شد. نتایج نشان داد، مدل شبکه عصبی با ساختار 6 نرون در لایه ورودی (شامل 4 باند ماهواره نوا، روز شمار سال و ارتفاع زمین) و 19 نرون در لایه پنهان بهترین مدل میباشد. در این ساختار حدود 4/91 درصد نتایج در محدوده دقت 3 درجه سانتیگراد واقع شدند و معیارهای آماریRMSE ، R2 و MBE به ترتیب 62/0، 7/1 درجه سانتیگراد و 01/0- درجه سانتیگراد میباشند.
مهدی رحیمی، بابک ربیعی، حبیباله سمیعزاده لاهیجی ، علی کافیقاسمی،
جلد 12، شماره 43 - ( بهار 1387 )
چکیده
برای ارزیابی ترکیبپذیری عمومی و خصوصی ارقام برنج، شش رقم برنج در سال 1384 بهصورت یک طرح دایآلل یک طرفه با یکدیگر تلاقی داده شدند. در سال 1385 والدها و نتاج آنها در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار کشت و 10 صفت در آنها اندازهگیری شد. نتایج تجزیه واریانس حاکی از وجود تفاوتهای ژنتیکی معنیدار بین ارقام و همچنین ترکیبپذیری عمومی و خصوصی والدها و هیبریدها بود. بدین ترتیب وجود اثر افزایشی و غیرافزایشی ژنها در کنترل صفات مورد مطالعه محرز گردید. بر اساس نتایج حاصل از تجزیه دایآلل به روشهای دوم و چهارم گریفینگ، سهم اثر افزایشی ژنها در کنترل صفات دوره رشد رویشی، ارتفاع بوته، طول خوشه، تعداد خوشه در بوته و طول دانه قهوهای بیشتر از اثر غیرافزایشی ژنها بود، درحالیکه سایر صفات مورد مطالعه بیشتر تحت کنترل اثر غیرافزایشی ژنها قرار داشتند. همچنین مقایسه روشهای دوم و چهارم گریفینگ در ارزیابی صفات حاکی از تفاوت سهم واریانس افزایشی و غیرافزایشی در دو روش بود. به علاوه، ترکیبپذیری عمومی و خصوصی حاصل از دو روش در مورد بسیاری از صفات مانند دوره رشد رویشی و زایشی، ارتفاع بوته، تعداد دانه پر در خوشه و عملکرد دانه متفاوت و معنیدار بود، به طوری که میتوان گفت استفاده از نسلهای والدی در تجزیه دایآلل در روش دوم گریفینگ سبب میشود که برآورد واریانسهای ترکیبپذیری دارای اریب باشند. بنابراین روش چهارم گریفینگ به دلیل عدم استفاده از والدها از نظر صرفهجویی در زمان، هزینه و امکانات، مناسبتر از سایر روشهای گریفینگ بوده و به عنوان یک روش کاربردی پیشنهاد میشود.
جلال عبداللهی، ناصر باغستانی ، محمد حسین ثواقبی، محمد حسن رحیمیان ،
جلد 12، شماره 44 - ( تابستان 1387 )
چکیده
تحقیق حاضر با هدف تبیین مدل جهت استفاده اطلاعات ماهوارهای و فاکتورهای محیطی در راستای دسترسی به روشی برای ایجاد نقشه پوشش گیاهی در مناطق خشک صورت گرفته است. این مطالعه در منطقهای به وسعت حدود 60000 هکتار در حوزه آبخیز ندوشن استان یزد انجام گرفت. سایتهای مطالعاتی در 50 نقطه از تیپهای گیاهی عمده منطقه مستقر و درصد پوشش گیاهی هر یک در تابستان سال 1381 اندازهگیری شد. با تعیین موقعیت سایتهای زمینی روی تصویر ماهوارهای لندست ETM+ با قدرت تفکیک مکانی 30 متر و مربوط به تیرماه همان سال، شاخصهای مختلف گیاهی و خاک از تک باندهای آن ساخته شد. همچنین نقشههای پارامترهای محیطی منطقه تهیه گردید. سپس از روی تمامی لایههای اطلاعاتی اعداد مربوط به 50 سایت مطالعاتی استخراج گردید و از طریق رگرسیون خطی چند متغیره، همبستگی و روابط بین درصد پوشش گیاهی با اطلاعات تمامی باندها، شاخصها و فاکتورهای محیطی دیگر مورد آنالیز قرار گرفت و از مدل مناسب استخراج شده، ضرایب جهت ساخت نقشه نهایی مشخص و با استفاده از معادله رگرسیون، نقشه درصد پوشش گیاهی منطقه ترسیم گردید و دقت آن تعیین شد. نتایج این تحقیق نشان داد که استفاده همزمان از چندین پارامتر منجر به نتیجهگیری بهتر برای تعیین درصد پوشش گیاهی مرتع در مناطق خشک میشود.
بابک ربیعی، مهدی رحیمی،
جلد 13، شماره 47 - ( (ب)-بهار 1388 )
چکیده
تجزیه تابع تشخیص یکی از روشهای تجزیه آماری چند متغیره است که از آن میتوان برای آزمون صحت نتایج حاصل از تجزیه خوشهای استفاده نمود. در این مطالعه، صحت گروهبندی روشهای مختلف تجزیه خوشهای بر پایه روشهای مختلف استاندارد کردن دادهها و معیارهای متفاوت فاصله با تجزیه تابع تشخیص مورد ارزیابی قرار گرفتند. همچنین برای تأیید نتایج از T2 هتلینگ، پلات CCC و تجزیه واریانس چند متغیره استفاده گردید. بدین منظور، 8 ژنوتیپ کلزا در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در مؤسسه تحقیقات برنج کشور (رشت) در سال 85-1384 کشت شدند و 14 صفت در آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. تجزیه واریانس طرح بلوکی اختلاف معنی داری را بین ژنوتیپ ها از نظر کلیه صفات مورد مطالعه نشان داد. مقایسه میانگین بین ژنوتیپ ها نیز نشان داد که ژنوتیپ Hyola401 از نظر عملکرد دانه و بسیاری از صفات بررسی شده برتر از سایر ژنوتیپ ها بود. براورد ضریب تغییرات فنوتیپی و ژنوتیپی نشان داد که اکثر صفات دارای تنوع زیادی در جمعیت می باشند. تجزیه تابع تشخیص نشان داد که معیار فاصله اقلیدسی بهتر از سایر معیارهای فاصله بود و گروهبندی مطلوبی بر اساس آن بهدست آمد. همچنین تمام روشهای استاندارد کردن دادهها گروهبندی مشابهی بهوجود آوردند و بهتر از استاندارد نکردن دادهها بودند. بر اساس ارزیابی دندروگرامهای روشهای مختلف تجزیه خوشهای مشخص شد که روشهای متوسط فاصله بین گروه ها (UPGMA)، دورترین همسایهها و حداقل واریانس "وارد" بهتر از سایر روشها بودند و ژنوتیپ ها را در سه گروه دسته بندی کردند. تجزیه تابع تشخیص خطی فیشر نشان داد که روشهای UPGMA و حداقل واریانس "وارد" با انجام صحت گروهبندی در حدود 5/87 درصد، مناسبتر از سایر روشهای تجزیه خوشه ای بودند، با این حال تجزیه تشخیص ژنوتیپ ها را در دو گروه قرار داد. آزمون های T2 هتلینگ، پلات CCC و تجزیه واریانس چند متغیره نیز نتایج حاصل از تجزیه تشخیص را مورد تأیید قرار دادند. به این ترتیب، بهنظر می رسد که استفاده از معیار فاصله اقلیدسی بر اساس دادههای استاندارد شده و انجام تجزیه خوشهای با روشهای حداقل واریانس "وارد" و یا UPGMA گروه بندی بهتری از ژنوتیپها ارائه دهد، اما توصیه می شود برای تأیید نتایج و تعیین گروه های واقعی از تجزیه تابع تشخیص استفاده گردد.
علی رحیمی خوب، سید محمد رضا بهبهانی، محبوبه جمشیدی،
جلد 13، شماره 50 - ( علوم و فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاك زمستان 1388 )
چکیده
تابش خورشید رسیده به زمین یکی از پارامترهای مورد نیاز برای مطالعات منابع آب، محیط زیست و کشاورزی است. این پارامتر به ندرت در ایستگاههای هواشناسی اندازهگیری می شود و از این رو روشهای تجربی زیادی برای برآورد آن با استفاده از سایر پارامترهای هواشناسی ارائه شده است. در این تحقیق دو روش تجربی انگستروم و هارگریوز - سامانی که به ترتیب مبتنی بر ساعات آفتابی و دمای هوا هستند، جهت برآورد تابش روزانه خورشید در جنوب شرق تهران واسنجی و ارزیابی شدند. همچنین دو مدل شبکه عصبی با ورودیهای مشابه با مدل های تجربی فوق ارائه شدند. نتایج بررسی نشان داد، مدل های تجربی فوق و مدلهای شبکه های عصبی با دقت خوبی تابش خورشید را برآورد می کنند، لیکن، مدل های مبتنی بر ساعات آفتابی نسبت به مدلهای مبتنی بر دمای هوا برتری دارند. مدل شبکه عصبی مبتنی بر ساعات آفتابی با ضریب تعیین (R2) برابر 97/0 و جذر میانگین مربع خطا (RMSE) برابر 34/1 مگاژول بر متر مربع در روز بهترین نتایج را ارائه داد.
علی رحیمی خوب، پریسا صابری، سید محمود رضا بهبهانی ، محمدهادی نظری فر،
جلد 15، شماره 56 - ( علوم و فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاك - تابستان 1390 )
چکیده
در این تحقیق روش آماری سنجش از دور برای برآورد تابش خورشید رسیده به زمین با استفاده از دادههای تصاویر ماهواره نوا سنجنده AVHRR برای منطقه جنوب شرق تهران واسنجی و ارزیابی شد. اساس این روش بر همبستگی خطی بین شاخص ابر برآورد شده از تصاویر ماهوارهای و شاخص صافی هوای اندازهگیری شده در ایستگاه هواشناسی است. همچنین یک مدل همبستگی چند متغیره برای تبدیل دادههای پنج باند ماهواره نوا و تابش بیرون زمینی به تابش رسیده به زمین تدوین و با روش آماری بالا مقایسه شد. نتایج نشان داد، مدل همبستگی چند متغیره با ضریب تعیین (R2) و جذر میانگین مربع خطا (RMSE) به ترتیب مساوی 93/0 و 8/5 درصد در مقایسه با روش آماری، با دقت زیادتری تابش رسیده به زمین را برآورد میکند.
لقمان رحیمی، ناصر علی اصغرزاد، شاهین اوستان،
جلد 15، شماره 58 - ( علوم و فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاک-زمستان 1390 )
چکیده
ازتوباکتر کروکوکوم با داشتن توان تثبیت نیتروژن و برخی خصوصیات محرک رشد گیاه میتواند تغذیه معدنی گیاهان را بهبود بخشد. چهارده سویه ازتوباکتر کروکوکوم از ریزوسفرگندم در مزارع مختلف اطراف تبریز جداسازی شدند.در یک آزمایش گلدانی با گیاه گندم بهاره رقم فلات در قالب طرح کاملاً تصادفی با 16 تیمار شامل تلقیح با 14 سویه باکتریائی، شاهد مثبت (دریافت نیتروژن کودی و بدون باکتری) و شاهد منفی (بدون کود نیتروژنه و بدون باکتری) با چهار تکرار مورد مطالعه قرارگرفتند. شاخصهای رشد گیاه و غلظت نیتروژن و فسفر ریشه و بخش هوایی گیاه در زمان برداشت اندازهگیری شدند. نتایج نشان داد که تلقیح با سویههای ازتوباکتر وزن خشک محصول (سنبله گندم)، وزن خشک کل بخش هوایی(محصول بهعلاوه بخش هوایی) و وزن خشک ریشهها را بهطور معنیدار افزایش داد. در مقایسه با شاهدهای مثبت و منفی، تلقیح باکتری اثر معنیداری بر افزایش غلظت و مقدار N و P بخش هوایی، غلظت و مقدار N ریشهها، مقدار P ریشهها و انتقال آنها از ریشه به بخش هوایی گندم گذاشت. درحالیکه اثر تلقیح بر غلظت فسفر ریشهها معنیدار نشد. همچنین سویههای 1 و 48 که در شرایط درون شیشهای از توان حلکنندگی فسفات و فعالیت فسفاتاز قلیایی بالایی نسبت به سایر سویهها برخوردار بودند بیشترین اثر بر افزایش غلظت و مقدار P بخش هوایی و انتقال آن از ریشه به بخش هوایی را داشتند
زهرا احمدآبادی، مهدی قاجار سپانلو ، سپیده رحیمی آلاشتی،
جلد 15، شماره 58 - ( علوم و فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاک-زمستان 1390 )
چکیده
به منظور بررسی اثر کاربرد ورمی کمپوست بر برخی خواص فیزیکی و شیمیایی خاک شامل جرم مخصوص حقیقی (ρs)، جرم مخصوص ظاهری (ρb)، تخلخل (f)، ظرفیت نگهداشت آب خاک (S)، رطوبت در نقاط ظرفیت زراعی (FC) و پژمردگی دائم (PWP)، میزان آب قابل دسترس (AWC)، pH، هدایت الکتریکی (EC) و کربن آلی (OC)، آزمایشی در قالب طرح کرتهای خرد شده با پایه بلوکهای کامل تصادفی در سه تکرار انجام شد. تیمارهای کودی در کرتهای اصلی و سالهای اعمال این تیمارها در کرتهای فرعی قرار گرفتند. تیمارهای کودی به عنوان فاکتور اصلی در شش سطح (T1 = شاهد، T2 = کود شیمیایی، T3 = 20 تن ورمی کمپوست در هکتار،T4 = 20 تن ورمی کمپوست در هکتار + 2/1 تیمار T2، T5 = 40 تن ورمی کمپوست در هکتار+ 2/1 تیمار T2 و T6 = 40 تن ورمی کمپوست در هکتار ) و سالهای اعمال این تیمارها به عنوان فاکتور فرعی در سه سطح به صورت A = یکسال، B = دو سال متوالی و C = سه سال متوالی کود دهی بود. نتایج بهدست آمده از این آزمایش نشان داد که کاربرد ورمی کمپوست بهصورت معنیداری سبب بهبود تمامی خصوصیات فیزیکی و شیمیایی شد. نتایج بیانگر آن است که خصوصیاتی مانند FC، PWP، AWC، pH، OC و EC در تیمارهای سالهای مصرف کود دارای اختلاف معنیدار با شاهد بودند و آثار متقابل تیمارهای کودی و سالهای مصرف آنها نیز در مورد ρs ، FC، EC و OC تأثیر معنیدار داشت و در سایر موارد فاقد اختلاف معنیدار بود.
طیبه رحیمی، عبدالمجید رونقی،
جلد 16، شماره 59 - ( علوم فنون كشاورزي و منابع طبيعي، علوم آب و خاك-بهار - 1391 )
چکیده
آلوده شدن خاکهای کشاورزی به فلزات سنگین یک خطر جدی میباشد که از هر دو دیدگاه کشاورزی و زیست محیطی حائز اهمیت است. از بین عناصر سنگین، کادمیم به دلیل تحرک و زیست فراهمی زیاد آن در خاک و سمیت آن برای انسان و گیاهان، حتی در غلظتهای پایین، اهمیت زیادی دارد. برخلاف کادمیم، فسفر عنصری ضروری برای رشد گیاه است. به منظور بررسی اثر کاربرد کادمیم، فسفر و برهمکنش آنها بر رشد و ترکیب شیمیایی اسفناج در یک خاک آهکی آزمایشی در شرایط گلخانه در یک طرح کاملاً تصادفی انجام شد. تیمارها شامل چهار سطح کادمیم (5، 10، 20 و 40 میلیگرم کادمیم در کیلوگرم خاک به صورت سولفات کادمیم) و چهار سطح فسفر (0، 20، 40 و80 میلیگرم فسفر در کیلوگرم خاک به صورت منو کلسیم فسفات) در سه تکرار بود. نتایج نشان داد که مصرف 40 میلیگرم کادمیم به طور معنیداری وزن خشک اندام هوایی اسفناج را 47 درصد کاهش داد ولی مصرف فسفر اثر سوء کادمیم بر وزن خشک را بهطور معنیداری تعدیل نمود. همچنین مصرف فسفر، غلظت کادمیم را به طور معنیداری(78 درصد) در اندام هوایی گیاه کاهش داد. با افزایش سطوح کاربردی کادمیم غلظت این عنصر در اندام هوایی اسفناج افزایش یافت. مصرف 40 میلیگرم کادمیم، غلظت فسفر اندام هوایی را 5/21 درصد کاهش داد. غلظت روی، منگنز، کلسیم و نیتروژن در اندام هوایی اسفناج تحت تأثیر کاربرد فسفر به طور معنیداری کاهش یافت ولی غلظت سدیم افزایش یافت. کاربرد کادمیم، کاهش غلظت روی اما افزایش غلظت کلسیم، سدیم و نیتروژن را در اندام هوایی گیاه، به دنبال داشت. نتایج اولیه نشان داد که برای کاهش غلظت و اثر سوء کادمیم بر رشد گیاه اسفناج، کاربرد فسفر در خاکهای با کمبود این عنصر، احتمالاً میتواند مؤثر باشد که مؤید برهمکنش منفی بین این دو عنصر است. قبل از هر گونه توصیه کودی نتایج این پژوهش بایستی در شرایط مزرعه نیز تأیید گردد.