عبدالرحمان میرزائی، افشین سلطانی، فریبرز عباسی، ابراهیم زینلی، شهرزاد میرکریمی،
جلد 29، شماره 1 - ( علوم آب و خاک-بهار 1404 )
چکیده
کمآبی و چگونگی سازگاری با آن مهمترین مسئله کشاورزی ایران است. بهینهسازی الگوی کشت یکی از راهکارهای اساسی برای سازگاری با کمآبی است. در مطالعه حاضر، بهینهسازی الگوی کشت محصولات گیاهی آبی در استان فارس، بهعنوان یکی از مهمترین مناطق تولید محصولات کشاورزی ایران، ارزیابی شد. برای این منظور، از برنامهریزی ریاضی خطی مبتنی بر سامانه استانی بیلان و حسابداری آب (SAWA) استفاده شد. الگوی کشت بهینه با هدف کمینهسازی حجم آب آبیاری کاربردی تعیین و با الگوی کشت فعلی و الگوی کشت سازمان جهاد کشاورزی (اکجک) برای سال زراعی 1403-1402 مقایسه شد. بر اساس نتایج، در الگوی کشت بهینه نسبت به الگوی کشت فعلی، سطح زیرکشت گندم 30 درصد، هر یک از گیاهان جو، ذرت دانهای، ذرت علوفهای، یونجه، چغندرقند، سیبزمینی، حبوبات سرمادوست و گیاهان روغنی سرمادوست 60 درصد، برنج 80 درصد، درختان گرمادوست 42 درصد و سبزی و صیفی 13 درصد کاهش یافته است. در مقابل، سطح زیرکشت هر یک از گروههای گیاهی حبوبات گرمادوست و درختان سرمادوست 60 درصد و حبوبات سرمادوست 150 درصد افزایش پیدا کرده است. در مجموع، برای دستیابی به اهداف سازگاری با کمآبی و کشاورزی پایدار تعریفشده در این مطالعه، کاهش 24 درصدی سطح زیرکشت آبی در استان فارس اجتنابناپذیر است. یکی از مهمترین دستاوردهای اجرای الگوی کشت بهینه کاهش مصرف آب آبیاری در استان به میزان 34 درصد بدون کاهش درآمد کشاورزان است. همچنین، با وجود اینکه در الگوی کشت بهینه نسبت به فعلی، میزان تولیدات گیاهی 32 درصد کاهش پیدا کرد، ولی کشت گیاهان با بازده اقتصادی بیشتر و مصرف آب کمتر بهجای گیاهان با بازده اقتصادی کمتر و مصرف آب بیشتر باعث شد تا بازدهی ناخالص اقتصادی الگوی کشت بهینه تفاوتی با الگوی کشت فعلی و اکجک نداشته باشد. مقایسه الگوی کشت بهینه با اکجک نشان داد که در اکجک به صرفهجویی آب، سازگاری با کمآبی و اصول کشاورزی پایدار بهطور جدی توجه نشده است و با توجه به پیامدهای اضافه برداشت آب استان ضرورت دارد تا اکجک بازنگری و با درنظرگرفتن ضرورت سازگاری با کمآبی و پایداری تولید بهینه شود.
میثم عسکری جبار آبادی، نوراله میرغفاری، جهانگیر عابدی،
جلد 29، شماره 2 - ( علوم آب و خاک-تابستان 1404 )
چکیده
ردپای آب یک ابزار تحلیلی است که دیدگاه بهتر و جامعتری از چگونگی ارتباط بین یک مصرفکننده یا تولیدکننده با مصرف آب شیرین ارائه میکند. با توجه به بحران آب در کشور و بهخصوص استان اصفهان، هدف اصلی در این مطالعه، برآورد و مقایسه ردپای آب مستقیم و غیرمستقیم در برخی صنایع بزرگ شامل فولاد مبارکه، ذوبآهن، پالایشگاه و نیروگاه مستقر در حوضه آبریز زایندهرود است. بعد از تعیین اهداف مد نظر و زمینههای مورد مطالعه و نیز قابلیت دستیابی به دادههای مد نظر، اطلاعات از صنایع منتخب جمعآوری شد. سپس از دو روش تجمیع کل زنجیره و حاصل جمع گامها برای محاسبه ردپای آب در صنایع مورد مطالعه استفاده شد. با توجه به محاسبات انجامشده، مقدار ردپای آب به صورت مستقیم و غیرمستقیم در صنعت ذوبآهن، 9/196 مترمکعب بهازای یک تن فولاد در سال است که 4/026 مترمکعب آن مربوط به مصرف مستقیم و 5/17 مترمکعب آن مربوط به مصرف غیرمستقیم است. در پالایشگاه، برای تولید یک بشکه محصول (بنزین یا گازوئیل)، مقدار 18/80 لیتر آب بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مصرف میشود. همچنین ردپای آب مستقیم و غیرمستقیم در نیروگاه اسلامآباد برابر با 1198320 مترمکعب بر تراژول و یا به عبارتی 4/31 لیتر بر کیلوواتساعت است. نتایج این پژوهش نشان داد که میزان مصرف ردپای آب غیرمستقیم در صنایع مورد مطالعه، برابر و یا بیشتر از میزان مصرف آب مستقیم است و هر دو به یک اندازه اهمیت دارند. درنهایت گفتنی است که نتایج این پژوهش میتواند توسط تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران در صنعت، از جمله صنایع ذوبآهن، پالایشگاه و نیروگاه برای مدیریت ردپای آب استفاده شود.