زیره سبز یکی از گیاهان داروئی ارزشمند است که در مناطق خشک و نیمه خشک ایران کشت میشود و تحقیقات چندانی در رابطه با جنبههای مختلف به زراعی آن صورت نگرفته است. برای تعیین اثرات دفعات آبیاری بر مراحل نمو، عملکرد و اجزاء عملکرد دانه زیره سبز، آزمایشی در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی در چهار تکرار در سال زراعی ۷۳-۱۳۷۲ در مزرعه تحقیقاتی – آموزشی شرودان از توابع فلاورجان انجام شد.تیمارهای آبیاری عبارت بودند از: ۱ I - آبیاری پس از کاشت، ۲ I- آبیاری پس از کاشت و در موقع استقرار کامل گیاه، ۳ I -آبیاری پس از کاشت، در موقع استقرار کامل گیاه و در مرحله آغاز گردهافشانی و ۴ I- آبیاری پس از کاشت، در زمان استقرار کامل گیاه، در مرحله آغاز گردهافشانی و در مرحله شروع پر شدن دانه. از بررسی زمان وقوع مراحل نمو این گیاه در تیمارهای مختلف چنین نتیجهگیری شد که زمان سبز شدن تا گردهافشاتی تحت تأثیر دفعات آبیاری نمیباشد، ولی فاصله زمانی گردهافشانی تا آغاز دانهبندی، در تیمارهای ۱ I و ۲ I که آب کمتری را دریافت نمودند، حدود ۵ روز کوتاهتر از تیمارهای دیگر بوده و فاصله زمانی گردهافشانی تا رسیدگی فیزیولوژیک در تیمار ۴ ۱۲ ، I روز و در تیمار ۳ ۵ ،Iروز بیشتر از دو تیمار دیگر گردید. عملکرد دانه زیره در تیمارهای ۱ I و ۲ I حدود ۶۰ درصد تیمار ۴ I بوده و تفاوت معنیداری بین تیمارهای ۳ I و ۴ I حاصل نگردید. عملکرد دانه در تیمارهای۳ I و ۴ I به ترتیب حدود ۱۷۴۲ و ۱۸۰۰ کیلوگرم در هکتار شد. تعداد چتر در گیاه که مهمترین جزء عملکرد دانه بود در تیمارهای ۳ I و۴ I بیشتر از دو تیمار دیگر شد و برعکس تعداد دانه در چتر و وزن هزار دانه کمتر از تیمارهای۱ I و ۲ I گردید.
آب مورد نیاز اراضی شالیکاری استان گیلان توسط یک شبکه وسیع آبیاری شامل سد مخزنی سپیدرود، سد انحرافی تاریک، شبکه فومنات، سد انحرافی سنگر و کانالهای سمت چپ و راست سد سنگر تأمین میشود. به دلیل جمع شدن رسوبات در مخزن سد سپیدرود، حجم آن به شدت کاهش یافته است. برای حل این مسئله، عملیات رسوبزدایی در نیمه دوم هر سال، در مخزن آن انجام میشود. رسوبات حاصل از فرسایش در حوزه سد سپیدرود که با سیلابهای بهاره وارد مخزن سد شده و بخشی از آنها خارج میشوند و همچنین رسوبات تهنشین شده در رودخانه در اثر عملیات رسوبزدایی، شبکه آبیاری را مورد تهدید قرار میدهد. در این تحقیق با هدف بررسی چگونگی تأثیر رسوب در شبکه آبیاری سپیدرود، اطلاعات ایستگاه رسوب سنجی سد سپیدرود تجزیه و تحلیل شده و از سدهای انحرافی تاریک و سنگر، ابتدا و انتهای حوضچههای رسوبگیر سد سنگر، مسیر کانالهای BP۴ و SP۳ تا کانالهای مزرعه و زهکشهای آنها نمونهبرداری رسوب توسط نمونهبردار دستی انجام شد. نتایج به دست آمده نشان داد که در دبیهای کم رودخانه سپیدرود، رسوب در رودخانه و مخزن سد تاریک تجمع مییابد اما در دبیهای زیاد فرسایشپذیر میباشد. متوسط بازده حوضچههای رسوبگیر سمت چپ و راست سد سنگر ۳/۱۵ و ۲/۱۱ درصد به دست آمد. زیر شبکه فومنات نیاز به تأسیسات رسوبگیری دارد. تأسیسات موجود در شبکه در معرض تهدید رسوب قرار داشته و کانالهای درجه ۱ و ۲ وضع بهتری (از لحاظ رسوب) نسبت به کانالهای درجه ۳ و ۴ دارند.
تخمین مقدار سیلابها، روشی برای جلوگیری از خسارات ناشی از وقوع آنها میباشد. این تخمین پایه و اساس طراحی انواع ابنیه هیدرولیکی، سرریز سدها، طرحهای آبخیزداری و کنترل و مهار سیلاب است. به وسیله روشهایی نظیر کریگر، جارویس – مایر، سیپرس کریک و استدلالی (منطقی) مقدار دبی حداکثر سیلاب محاسبه میشود. روش استدلالی – احتمالی نیز روش دیگری برای تخمین مقدار اوج سیلاب است که به صورت زیر بیان میشود:
Q(y) = F.C(y). I(tc,y).A
که در آن Q = حداکثر دبی سیلاب (متر مکعب بر ثانیه)، y = دوره برگشت (سال)، C = ضریب رواناب با دوره برگشتA ، y= مساحت حوضه (کیلومتر مربع)، I = شدت بارندگی (میلیمتر بر ساعت) برای دوره برگشت معین و مدتی معادل زمان تمرکز حوضه و F = ضریب تبدیل واحدها که در صورت کاربرد واحدهای فوق برابر ۲۷۸/۰ میباشد. تخمین ضریب رواناب، (C(y، یکی از مشکلات این روش است. این ضریب تاکنون به طور تجربی تعیین شده و مقدار آن از جداولی که در مراجع مختلف وجود دارد به دست میآید. در تحقیق حاضر از برنامه کامپیوتری TR برای تجزیه و تحلیل آمار حداقل ۱۰ سال ۱۸ ایستگاه آبسنجی و ۶ ایستگاه ثبات بارندگی استفاده شده است. این تحقیق در قسمتی از حوضه آبریز دریای مازندران (بخش مرکزی و شرقی حوضه آبریز شماره یک ایران)، در حوضه رودخانههایی نظیر اترک، تجن، چالوس، سردابرود، سیاهرود، گرگانرود، صفارود، کسیلیان، بابلرود و نکا انجام گردید. ضرایب رواناب با دوره برگشت ۲، ۵، ۱۰، ۲۵، ۵۰ و ۱۰۰ سال این زیر حوضهها محاسبه و سپس منحنیهای هم ضریب رواناب در محدوده طول جغرافیایی ۵۱ درجه و ۱۳ دقیقه تا ۵۵ درجه و ۲۳ دقیقه و نیز عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۳۲ دقیقه تا ۳۷ درجه و ۱۳ دقیقه با استفاده از نرمافزار سورفر رسم گردید. نتایج نشان داد که : ۱) مقادیر ضرایب رواناب به دست آمده کمتر از مقادیر داده شده در جداول تجربی است، ۲) با افزایش دوره برگشت، ضریب رواناب افزایش مییابد و ۳) کاربرد مقادیر به دست آمده ضرایب رواناب در سه حوضه آبریز منطقه نشان داد که با استفاده از منحنیهای هم ضریب رواناب میتوان دبیهای حداکثر لحظهای را با دقت بهتری تخمین زد.
به منظور مطالعه اثر کل مواد جامد محلول (TDS) آب مناطق مختلف استان اصفهان بر عملکرد جوجههای گوشتی، پس از بررسی بر روی منابع آبی موجود استان و دستهبندی اطلاعات حاصل از تکرار آزمایشهای فیزیکی – شیمیایی و میکروبیولوژیک، ۶ تیمار در سطوح متفاوت TDS (کمتر از ۱۰۰۰، ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰، ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰، ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰، ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ و بیشتر از ۵۰۰۰ قسمت در میلیون) انتخاب گردید. آزمایشهای اصلی در یک طرح کاملاً تصادفی با استفاده از تعداد ۲۸۸ جوجه در فاصله ۷ تا ۵۶ روزگی، با یکنواخت کردن عوامل محیطی و ژنتیکی و با استفاده از تیمارهای انتخابی در یک سالن دارای شرایط یکسان، در ۳ تکرار انجام شد.
نتایج نشان داد که TDS آب بیشترین اثر را بر روی میزان درصد تلفات جوجهها در یک دوره دارد، به نحوی که بالاترین سطح TDS باعث ۲/۵۶ درصد تلفات گردید. این اثر در سنین ۲۱-۷ روزگی بیشتر نمودار بود. در کل دوره میزان مصرف آب همبستگی مثبت و معنیدار (۷۴/۰+ = r) با TDS آب نشان داد (۰۵/۰>P). همبستگی TDS آب با رطوبت بستر نیز معنیدار (۰۵/۰>P) و مثبت بود (۶۵/۰+ = r). اختلاف وزن نهایی فقط بین گروه شاهد و TDS بالاتر از ۵۰۰۰ قسمت در میلیون معنیدار بود (۰۵/۰>P). مصرف غذا متاثر از سطوح مختلف TDS بود و نتایج مشابهی را نسبت به وزن بدن نشان داد. اثر میزان TDS بالای آب بر روی کاهش چربی محوطه بطنی جوجههای ماده و وزن خاکستر استخوان ران جوجههای نر معنیدار بود (۰۵/۰>P). نتیجه این که در توسعه مرغداریهای صنعتی کیفیت آب مصرفی باید به عنوان یک عامل مهم مورد توجه قرار گیرد. بنابراین توصیه میشود آب دارای کیفیت خوب (حداقل TDS کمتر از ۳۰۰۰ppm) استفاده شود و در غیر اینصورت از دستگاههای مناسب برای بهسازی ترکیب فیزیکی و شیمیایی آب مصرفی استفاده گردد.
اطلاع از وضعیت حدود رطوبتی ظرفیت زراعی و نقطه پژمردگی دایم، در برنامهریزیهای آبیاری و مدیریت زراعی بسیار مهم است. تعیین دقیق این حدود با استفاده از دستگاه صفحه فشاری صورت میگیرد، لیکن این کار معمولاً وقتگیر بوده، و در عین حال امکانات مورد نیاز آن در همه آزمایشگاهها یافت نمیشود. بنابراین، با تخمین این حدود از روی برخی ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاک، میتوان اطلاعات مفیدی از توانایی نگهداری رطوبت خاک به دست آورد. در این مطالعه ۲۳ نمونه خاک از نقاط مختلف استانهای اصفهان و چهارمحال و بختیاری تهیه گردید. در انتخاب نمونهها سعی شد دامنه وسیعی از انواع خاکهای موجود برداشت گردد. پس از انتقال خاکها به آزمایشگاه، درصد اندازه ذرات، درصد مواد آلی، ظرفیت تبادل کاتیونی، FC و PWP خاکها با روشهای مناسب اندازهگیری شد، و به کمک روشهای رگرسیون یک متغیره و چندمتغیره (همراه با گزینش متغیر به صورت مرحله به مرحله)، رابطه FC و PWP با سایر خصوصیات خاک بررسی گردید.
نتایج نشان داد که FC با درصد شن، درصد ماده آلی و ظرفیت تبادل کاتیونی خاک رابطه قوی دارد. به طوری که این سه ویژگی در مدل چندمتغیره وارد میشوند (**۹۷/۰=r) و سایر متغیرها وارد نمیگردند. همچنین، PWP نیز با درصد سیلت، ماده آلی و ظرفیت تبادل کاتیونی رابطه معنیدار داشته، این سه متغیر وارد مدل میشوند (**۹۵/۰=r). آب قابل استفاده (AWC)، اگر چه با درصد شن، سیلت و رس رابطه معنیدار دارد، لیکن هنگام استفاده از مدل چند متغیره تنها شن وارد میشود (**۸۲/۰=r). به طور کلی، نتایج حاصله گویای آن است که برای تخمین FC و PWP این خاکها میتوان از سایر ویژگیهای خاک استفاده نمود.
نتایج نشان داد که تأخیر در کاشت، از هفتم خرداد به هفتم تیر، گلدهی و رسیدگی فیزیولوژیک را تسریع، و کاهشی در حدود ۶/۲۹ درصد را در عملکرد دانه لوبیا باعث گردید. عملکرد دانه در تیمارهای آبیاری T۱ تا T۳ به ترتیب ۱/۳۵۸۵، ۵/۳۵۱۰ و ۸/۱۹۲۵ کیلوگرم در هکتار شد، که اختلاف بین تیمارهای T۱ و T۲ با تیمار T۳ در سطح یک درصد معنیدار گردید. عملکرد بیولوژیک در دو تاریخ کاشت هفت خرداد و هفت تیر، به ترتیب ۱/۸۲۵۷ و ۵۵۳۵ کیلوگرم در هکتار و اختلاف آنها معنیدار بود. بین تیمارهای T۱ و T۲ از لحاظ عملکرد بیولوژیک اختلاف معنیداری وجود نداشت. تعداد غلاف در متر مربع، که مهمترین جزء در تعیین عملکرد دانه میباشد، به تنهایی ۸۵ درصد از تغییرات عملکرد دانه را توجیه کرد. شاخص برداشت تحت تأثیر تاریخ کاشت و تیمارهای آبیاری قرار گرفت. میانگین شاخص برداشت در تیمارهای T۱ تا T۳ به ترتیب ۵/۴۵، ۱/۴۶ و ۳۷ درصد، و برای تاریخهای کاشت هفت خرداد و هفت تیر ۸/۴۲ و ۹/۴۴ درصد بود. بازده مصرف آب برای عملکرد دانه در تیمارهای T۱ تا T۳، به ترتیب ۵۵۷/۰، ۵۵۶/۰ و ۳۲۹/۰ کیلوگرم بر متر مکعب بود. به طور کلی، تیمار T۲ بهترین رژیم آبیاری تشخیص داده شد.
این آزمایش به منظور مطالعه اثر داروهای یونوفور (سالینومایسین، لازالوسید و نسبت ترکیبی آنها) بر عملکرد طیور گوشتی اجرا شد. هم چنین، ارتباط این داروها با سه سطح متیونین ارزیابی گردید. تعداد ۱۲۱۵ قطعه جوجه یک روزه گوشتی تجارتی (آرین) به ۸۱ گروه ۱۵ قطعهای تقسیم شدند و مورد آزمایش قرار گرفتند. این آزمایش در قالب طرح پایه کامل تصادفی، به صورت آزمایش فاکتوریل ۳×۳×۳، شامل سه سطح دارو (صفر، سطح توصیه شده و ۵/۱ برابر سطح توصیه شده) و سه سطح متیونین (صفر، ۱/۰% و۲/۰%) انجام شد.
نتایج نشان داد که این داروها افزایش وزن بدن را در ۲۱ و ۵۶ روزگی کم کردند (۰۵/۰>P). در اثر داروی لازالوسید، مصرف غذا کاهش یافته و ضریب تبدیل غذا به طور معنیداری (۰۵/۰>P)بدتر شد.
افزایش سطح دارو اضافه وزن بدن و مصرف غذا را کاهش داد و ضریب تبدیل غذا را در دوره ۲۱-۴۲ و ۰-۵۶ روزگی به طور معنیداری (۰۵/۰>P)بدتر نمود. اثر مکمل متیونین بر وزن بدن در ۴۲ روزگی و (۰۵/۰>P) بر ضریب تبدیل غذا در روزهای ۲۱-۴۲ و ۰-۵۶ معنیدار (۰۱/۰>P) بود. اثر متقابل نوع دارو و سطح دارو بر اضافه وزن بدن، مصرف خوراک و ضریب تبدیل غذا معنیدار (۰۵/۰ > P) گردید. لازالوسید مصرف آب را به طور معنیداری (۰۵/۰>P) افزایش داد. داروها رطوبت بستر و تلفات را تحت تأثیر قرار ندادند. از نتایج بالا چنین استنباط میشود که عملکرد سالینومایسین نسبت به لازالوسید بهتر بوده و همچنین، مکمل متیونین تأثیری در جبران کاهش رشد ناشی از داروهای یونوفور نداشته است.
در این بررسی، تعداد هفت باغ در نقاط مختلف شهرستان داراب به عنوان نمونه انتخاب و با هدف ارزیابی سیستمهای آبیاری قطرهای مورد مطالعه قرار گرفت. علاوه بر این، با استفاده از چهار مدل: بلانی - کریدل فائو، هارگریوز - سامانی، تشت تبخیر کلاس A و سولومن - کوداما آب مورد نیاز مرکبات برآورد گردید. بر پایه نتایج حاصل از شیوه هارگریوز - سامانی با میزان ۱۲۹۶ میلیمتر نیاز سالیانه آبیاری، مقایسهای بین مصرف آب فعلی و آنچه که باید در شرایط مطلوب مصرف شود به عمل آمد.
نتایج اندازهگیریها نشان داد که در تمام باغهای مورد مطالعه، دبی قطرهچکانها به میزان قابل ملاحظهای، به دلیل پایین بودن فشار و یا گرفتگی، کمتر از دبی اسمی آنهاست. باغداران با افزایش تعداد قطرهچکان های هر درخت و افزایش زمان آبیاری، گاهی حتی بیش از ۵/۲ برابر حد نیاز آب برای هر درخت تأمین میکنند، که از طریق فرونشت عمقی و افزایش سطح خیسشدگی (تا ۱۰۰%) تلفات چشمگیری را باعث میشوند. باغهایی که به مراتب بیش از حد نیاز آبیاری میشوند ضریب پخش یکنواختی نسبتاً خوبی دارند، ولی به دلیل تفاوت فاحش در حداقل فشار ورودی لولههای جانبی در مانیفلدها دارای بازده کاربرد آبیاری پایینی هستند. دامنه تغییرات ضریب یکنواختی در باغهای مورد مطالعه از ۴۰% تا ۹۱% و دامنه تغییرات بازده کاربرد چارک پایین از ۳۱% تا ۸۲% و بازده بالقوه کاربرد چارک پایین از ۳۶% تا ۸۲% متغیر بود. مجموعه بررسیها نشان داد که باغداران از میزان آب واقعی مورد نیاز مرکبات اطلاعی ندارند. باغهایی که در آنها سیستم صافی نسبتاً خوب عمل میکند، به دلیل بالا بودن تعداد قطرهچکانها، بیش از نیاز آبیاری میشوند و باغهایی که صافی ندارند و یا صافیهای ناقص دارند و یا در آنها فشار کافی تأمین نشده، به مراتب کمتر از حد مورد نیاز آبیاری میگردند. به دلیل بالا بودن ضریب تغییرات کارخانهای قطرهچکانهای شرکت قطران اتصال، که در منطقه کاربرد بیشتری دارد (۲۲/۰=CV)، ضریب یکنواختی قطرهچکانهای نو در حد ۵۵% بود. حجم آبی که در زمان حداکثر نیاز در اغلب باغها برای هر درخت تأمین میگردید، به مراتب بیش از نیاز درختان در وضعیت مطلوب بود.
در این تحقیق عملکرد هیدرولیکی آبیاری جویچهای با سه روش مدیریت دبی جریان، شامل روشهای اعمال شده توسط زارع (سنتی)، واکر و اسکوگربو، و کاهش دبی در سه مزرعه آزمایشی لورک، شرودان و دانشگاه صنعتی اصفهان، برای سه مرحله آبیاری مورد مقایسه قرار گرفت.
در هر یک از مزارع آزمایشی، با در نظر گرفتن حداقل سه تکرار برای هر آزمایش، اطلاعات لازم برای هر یک از روشهای فوق، شامل شکل هندسی، طول و شیب جویچه، بافت خاک، پیشروی سطحی آب، دبی ورودی و دبی خروجی جویچه جمعآوری گردید. پارامترهای معادله نفوذ کوستیاکف – لوییس، با استفاده از روش بیلان حجم تعیین شد. سپس نسبت نفوذ عمقی، نسبت پایاب و بازده کاربرد آب محاسبه گردید. نتایج نشان داد که همواره نسبت نفوذ عمقی در روش کاهش دبی بیشتر از روش واکر و اسکوگربو (۶/۱۸ درصد در مقایسه با ۷/۱۳ درصد)، و نسبت پایاب در روش کاهش دبی کمتر از روشهای واکر و اسکوگربو و سنتی (به ترتیب ۴/۱۲ درصد در مقایسه با ۱۶ و ۶/۲۰ درصد) است. تاثیر این دو عامل، یعنی نسبت نفوذ عمقی و نسبت پایاب، سبب گردید که بازده کاربرد در روش سنتی کمتر از روشهای کاهش دبی واکر و اسکوگربو (به ترتیب ۷/۴۲ درصد در مقایسه با ۶۹ و ۷۰ درصد) باشد. در مجموع، روش کاهش دبی در مزارع با بافت خاک سنگین، در مقایسه با مزارع با بافت خاک سبک، دارای بازده کاربرد بیشتری (۹/۷۳ درصد در مقایسه با ۲/۵۱ درصد) بود.
کاروتنوییدها از مهمترین و رایجترین رنگیزههای طبیعی هستند، که وظایف بیولوژیک مهمی را در موجودات زنده بر عهده دارند، و همچنین، رنگ مشخص و جذابی را به بسیاری از حیوانات پرورشی میبخشند. در دو دهه اخیر استفاده از کاروتنوییدهای با منشا میکروبی، به علت دارا بودن مزایایی چون طبیعی و مقرون به صرفه بودن آنها، مورد توجه پژوهشگران واقع شده است. در این بین، مخمرهای تولیدکننده کاروتنویید با توانایی مصرف لاکتوز به ندرت جداسازی شدهاند، و اطلاعات کمی در زمینه تولید کاروتنوییدهای مخمری با استفاده از سوبستراهای حاوی لاکتوز، از جمله آب پنیر گزارش شده است. در این تحقیق یکسویه از مخمر قرمز رنگ مولد کاروتنویید به نام ردوترولا آکنیوروم از شیره درختان توس منطقه ماسه چال طالقان جداسازی گردید و توسط آزمونهای میکروسکوپی، ماکروسکوپی و بیوشیمیایی شناسایی شد.
نتایج نشان داد که مخمر جداسازی شده توانایی مصرف لاکتوز و تولید کاروتنویید را تواماً دارا میباشد. ارزیابی شرایط مطلوب کشت مقادیر ماکزیمم بیوماس و کاروتنویید را به ترتیب معادل ۹/۹ گرم در لیتر و ۲۹۰ میکروگرم در گرم برآورد نمود. ضمناً آنالیز شیمیایی عصاره کاروتنوییدی استخراج شده از این مخمر، موید حضور بتاکاروتن، ترولین و ترولورودین، به عنوان کاروتنوییدهای اصلی تولید شده بود. با توجه به این که آب پنیر یک از فراوردههای جانبی صنایع پنیرسازی کشور است، و متاسفانه در حال حاضر اکثراً به هدر میرود و باعث آلودگی محیط زیست میشود، استفاده از این ماده در تولید مواد باارزشی چون کاروتنوییدها میتواند از اهمیت شایانی برخوردار باشد.
به منظور مقایسه اثر دو روش آبیاری قطرهای و جویچهای با مقادیر مختلف آب (محاسبه شده بر مبنای ۵۰، ۷۵، و۱۰۰ درصد تبخیر تشت کلاس A در فاصله آبیاریها، پس از اعمال ضرایب مربوطه)، در عملکرد کیفیت گوجهفرنگی (رقم پتوارلی)، آزمایشی در شرایط زراعی، در ایستگاه تحقیقات کشاورزی مشهد با بافت خاک لوم سیلتی اجرا شد. طرح آزمایشی به صورت فاکتوریل، در قالب بلوکهای کامل تصادفی با چهار تکرار انجام پذیرفت.
نتایج آزمایش نشان داد که بیشترین عملکرد مربوط به آبیاری قطرهای با جایگزینی معادل ۱۰۰ درصد آب تبخیر شده از تشت، و به مقدار ۵۱ تن در هکتار بود، که نسبت به روش جویچهای با مقدار آب مشابه، ۵/۴ تن در هکتار افزایش داشت. کاهش آب به میزان ۲۵ و ۵۰ درصد، عملکرد کل را در روش جویچهای به ترتیب ۵۷/۲۷ و ۲۹/۶۴ درصد، و در روش قطرهای به ترتیب ۷/۳۴ و ۹۵/۶۷ درصد کاهش داد. با این وجود، کارایی مصرف آب در روش قطرهای با هر نوع تیمار آبیاری، حدوداً دو برابر مقدار آن در روش جویچهای برآورد گردید. تاثیر دو روش آبیاری بر خصوصیات کیفی و درصد عناصر غذایی میوه یکسان بود. در هر دو روش، درصد مواد جامد محلول در میوه با کاهش مقدار آب مصرفی افزایش داشت، اما با کاهش مقدار آبیاری درصد آب میوه کاهش یافت.
پایههای کناری پلها معمولاً در ناحیه میادین غرقاب رودخانهها قرار میگیرند، جایی که توزیع سرعت جریان و تنش برشی بستر در مقطع عرضی، به طور قابل ملاحظهای غیریکنواخت است. تاکنون اثر هندسه مقطع و غیریکنواختی توزیع پارامترهای یاد شده بر پدیده آبشستگی، در مجاری با مقاطع مرکب، به طور جامع مورد بررسی قرار نگرفته است. در این تحقیق، که به منظور ارزیابی اثر انتقال جانبی در اندازه حرکت در جریانهای مرکب، بر میزان عمق آبشستگی اطراف پایههای کناری پلها صورت گرفته، اعماق مشاهده شده آبشستگی در جریانهای متداخل و نامتداخل مورد مقایسه قرار گرفته است.
نتایج نشان میدهد که در نسبتهای کوچک اعماق جریان در میدان غرقاب، λa، به کل عمق جریان (H)، که انتقال جانبی اندازه حرکت شدید میباشد، میزان آبشستگی در جریانهای متداخل میتواند تا حدود ۳۰% نسبت به مقدار آن در جریانهای نامتداخل افزایش یابد (λa/H<۰,۳). به این ترتیب، اهمیت انتقال جانبی اندازه حرکت در میدانهای مرکب جریان، و اثر آن بر برآوردهای مهندسی روشن میشود. اما استنباط جامع و متقن برای ارائه نتایج کاربردی باید مبتنی بر طیف وسیعی از دادهها باشد، که خود ضرورت انجام مطالعات تفصیلی برای تعیین اثر پارامترهای مختلف بر پدیده آبشستگی در جریان مرکب را تبیین میکند.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله علوم آب و خاک دانشگاه صنعتی اصفهان می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2025 CC BY-NC 4.0 | JWSS - Isfahan University of Technology
Designed & Developed by : Yektaweb