20 نتیجه برای مورفولوژی
محمد مستاجران، محمدعلی ادریس، رحیم عبادی، غلامحسین طهماسبی،
جلد 4، شماره 1 - ( 1-1379 )
چکیده
به منظور برآورد ضریب وراثتپذیری صفات ظاهری زنبور عسل کارگر و عملکرد کلنی زنبور عسل، 30 ملکه مادر، از زنبورستان مرکز تحقیقات منابع طبیعی و امور دام استان اصفهان، به طور تصادفی انتخاب شد. از هر ملکه مادر، پنج ملکه دختر پرورش داده شد و پس از جفتگیری طبیعی به کلنیهای همسان معرفی گردید. میزان عسل استخراجی تابستان اندازهگیری، و میزان عسل پاییز بر اساس مساحت سطح قاب سرپوشیده عسل برآورد گردید. تولید عسل سال از مجموع عسل تولیدی تابستان و پاییز محاسبه شد. برای تعیین ابعاد بدن زنبورهای کارگر، نمونههایی که به صورت تصادفی از هر کلنی انتخاب شده بود، با استفاده از استریو میکروسکوپ مجهز به عدسی چشمی مدرج، بر اساس روش روتنر (1985) اندازهگیری و ضریب وراثتپذیری صفات با استفاده از همبستگی داخل فامیل برآورد گردید. ضریب وراثتپذیری تولید عسل تابستان، زمستان و کل تولید عسل سالیانه به ترتیب (62/0± 65/0)، (58/0± 51/0) و (64/0± 36/0) برآورد شد. وراثتپذیری صفات ظاهری، به ترتیب: طول خرطوم (08/0± 64/0)، طول ساق (07/0± 45/0)، طول ران (08/0 ± 50/0)، طول پنجه (07/0± 47/0)، عرض پنجه (04/0± 33/0)، طول بال جلو (06/0 ±42/0)، عرض بال جلو (10/0± 90/0) طول کوبیتال bی (05/0 ±20/0)، شاخص کوبیتال (08/0± 50/0)، طول بال عقب (01/0± 94/0) و تعداد قلاب لبه جلویی بال عقب (07/0± 45/0) برآورد گردید. با توجه به میزان وراثتپذیری تخمینی تولید عسل، انتخاب بر اساس این صفت میتواند باعث افزایش عسل تولیدی شود. عرض بال جلو، و بعضی صفات ظاهری دیگر همچون طول بال عقب، دارای وراثتپذیری بالایی میباشند که انتخاب بر اساس این صفات نیز میتواند باعث تغییر سریع آنها گردد.
سیما یاراحمدی، سیدرضا میرایی آشتیانی، رحیم عبادی، غلامحسین طهماسبی،
جلد 5، شماره 2 - ( 4-1380 )
چکیده
برای تعیین همبستگی فنوتیپی شماری از صفات ظاهری و تولیدی در توده زنبور عسل استان تهران، تعداد 130 کلنی از ده زنبورستان و چهار منطقه (دماوند، کرج و ساوجبلاغ، تهران و قم) به طور تصادفی انتخاب شد. صفات تولیدی شامل میزان عسل استخراجی (WH)، میزان جمعآوری گرده (WP) و میزان مومبافی (WW) در محل زنبورستانها اندازهگیری شد. صفات ظاهری شامل طول بال جلو (FL)، عرض بال جلو (FB)، ایندکس کوبیتال (CI)، طول پای عقبی و قطعات آن (HL)، طول خرطوم (LP)، ضریب لاغری (SI)، طول (WL)، عرض (WT)، فاصله (WD)، ضریب غدد مومساز (IW) و مساحت سبد گرده (CA) با استفاده از روش روتنر (1978) و روشهای معمول دیگر، روی ده زنبور نمونهبرداری شده از کلنیها در آزمایشگاه اندازهگیری گردید. دادههایی که از اندازهگیری صفات ظاهری و تولیدی به دست آمد با انجام تجزیه واریانس، تعیین ضرایب همبستگی فنوتیپی، رگرسیون گام به گام، تجزیه علیت و همبستگی کانونی مورد بررسی قرار گرفت.
ضرایـب همبـستـگی ساده نـشان دهنده همبستـگی مثـبت معنـیدار (01/0≥P) میان FL با (FB (r=0/65)، WL (r=0/361)، WT (r=0/261)، HL (r=0/555 و (LP (r=0/257 و هـمچنـین WH بـا (WP (r=0/30 و WW بـا (WH (r=0/560 بـود. FB بـا (WH (r=0/204 در سطح پنج درصد و CA با (WH (r=0/234 در سطح یک درصد همبستگی مثبت معنیداری داشت. همبستگی میان WH و (LP (r=0/17 نزدیک به سطح معنیدار مورد قبول بود (06/0 ≥P) و WH با (WP (r=0/30 و (WW (r=0/56 در سطح یک درصد همبستگی مثبت و معنیدار نشان داد. نتایج روش تابعیت گام به گام و تجزیه علیت، هنگامی که صفات تولیدی به عنوان متغیرهای وابسته در برابر صفات ظاهری قرار گرفتند، نشان داد که این صفات سهم نسبتاً کمی از تغییرات صفات وابسته را توجیه میکنند و به رغم همبستگیهای معنیدار موجود میان برخی از صفات ظاهری و تولیدی، اندازههای گوناگون اعضای بدن زنبور نمیتواند به تنهایی به عنوان معیار مطمئن بـرای انتخاب کلنیها، در تـولید عسل، جمعآوری گرده و یا مومبافی بیشتر به شمار آید. بنابراین، به صفات ظاهری و همبستگیهای موجود باید به میزان نقشی که در صفات تولیدی دارند، بها داد.
محمدعلی ادریس، محمد مستاجران، رحیم عبادی،
جلد 6، شماره 2 - ( 4-1381 )
چکیده
به منظور برآورد همبستگی بین میزان تولید عسل و برخی از ویژگیهای ظاهری زنبور عسل، سی ملکه مادر، به صورت تصادفی از زنبورستان مرکز تحقیقات منابع طبیعی و امور دام استان اصفهان انتخاب، و از هر ملکه مادر پنج ملکه دختر پرورش داده شد و بررسی گردید. محصول عسل تابستان از اختلاف وزن شان عسل قبل و بعد از استخراج عسل اندازهگیری شد، و محصول عسل پاییز بر اساس مساحت سطح قاب سرپوشیده محاسبه گردید. صفات ظاهری با استفاده از استریومیکروسکوپ مجهز به عدسی چشمی مدرج، بر اساس روش روتنر اندازهگیری شد.
میانگین تولید عسل در سال 05/10 کیلوگرم تخمین زده شد. همبستگی فنوتیپی بین تولید عسل سالیانه با تولید عسل تابستان و پاییز به ترتیب 49/0 و 88/0 برآورد گردید، در حالی که همبستگی بین عسل تولیدی تابستان و پاییز در حد پایین بود. همبستگی معنیداری بین عسل تولیدی تابستان و ایندکس کوبیتال B ، طول ساق پا و عرض بال جلو (به ترتیب 28/0، 25/0 و 21/0) مشاهده شد. همچنین، همبستگی معنیداری بین عرض پنجه با عسل تولیدی کل و پاییز به دست آمد (به ترتیب 22/0 و 23/0). همبستگی ژنتیکی بین طول پنجه و ایندکس کوبیتال با تولید عسل تابستان منفی برآورد شد (به ترتیب 75/0- و 45/0-). با توجه به همبستگی زیاد بین عسل تولیدی تابستان و کل عسل تولیدی سالیانه، بهتر است برای صرفهجویی در زمان و هزینهها به منظور بهبود کل عسل تولیدی، انتخاب بر اساس محصول تولیدی تابستانه کلنی باشد. همچنین در طرحهای بهنژادی برای افزایش تولید عسل، میتوان از صفات همبسته طول ساق، عرض بال جلو و ایندکس کوبیتال استفاده کرد.
غلامحسین طهماسبی، رحیم عبادی، ناصر تاج آبادی، منصور آخوندی، سعید فرج،
جلد 6، شماره 2 - ( 4-1381 )
چکیده
زنبور عسل کوچک یکی از دو گونه زنبور عسل موجود در ایران است که در نواحی جنوبی کشور زندگی میکند، و نقش مهمی در گردهافشانی گیاهان این منطقه ایفا مینماید. در این پژوهش تلاش شد وضعیت تودههای زنبور عسل کوچک در ایران، و نیز اثر شرایط جغرافیایی و اقلیمی در تغییرات مورفولوژیک و جدا شدن این تودهها بررسی گردد. بدین منظور بیش از 400 نمونه زنبور کارگر از 40 کلنی مربوط به 26 شهرستان و 9 استان جمعآوری، و اندازهگیری دوازده صفت مورفولوژیک آنها با روش روتنر (1978) انجام شد. برای تعیین مختصات جغرافیایی و متغیرهای اقلیمی، از میانگین این متغیرها در طول عمر ایستگاههای سینوپتیک هر منطقه و یا میانگین متغیرها در ایستگاههای هواشناسی مناطق استفاده شد. تجزیه و تحلیل دادههای به دست آمده با روش تجزیه به مؤلفههای اصلی انجام گردید.
نتایج نشان داد که گونه زنبور عسل کوچک دارای دو توده جداگانه در نواحی جنوبی ایران است. مناطق جنوب غربی با عرض جغرافیایی بیشتر و با زنبوران بزرگتر در یک گروه، و مناطق جنوب شرقی با عرض جغرافیایی کمتر با زنبوران کوچکتر در گروهی دیگر قرار میگیرند. بررسی همبستگی صفات ظاهری با شرایط جغرافیایی و متغیرهای اقلیمی نشان داد که صفات مربوط به اندازه جثه، اندازه بال و پای زنبوران عسل کوچک با عرض جغرافیایی همبستگی مثبت و با طول جغرافیایی همبستگی منفی، و نیز با میزان بارندگی سالیانه منطقه همبستگی منفی معنیدار دارد، ولی با صفات مربوط به درجه حرارت، رطوبت نسبی، سرعت باد، حداقل درجه حرارت و ... همبستگی معنیداری ندارد. نتایج این پژوهش به طور کلی نشان داد که مناطق شمالیتر، مرتفعتر و پربارانتر دارای زنبوران بزرگتری است. این نتیجه با قانون برگمن، که معتقد است حیوانات مناطق شمالیتر و سردتر دارای جثه بزرگتری هستند، همخوانی دارد.
محمدهادی فرپور، مصطفی کریمیان اقبال، حسین خادمی،
جلد 7، شماره 3 - ( 7-1382 )
چکیده
اریدیسولهای گچی از اهمیت و گسترش فراوانی در محیطهای خشک و نیمه خشک برخوردارند. همچنین، ارتباط نزدیکی بین موقعیت ژئومورفولوژی و نحوه تشکیل و تکامل خاک وجود دارد. مهمترین اهداف این پژوهش، بررسی نحوه تشکیل و طبقهبندی خاکهای گچی و نیز تعیین ارتباط بین فرم بلوری میکروسکوپی و ماکروسکوپی گچ و موقعیت ژئومورفولوژی در منطقه رفسنجان است. منطقه مورد بررسی با بارندگی حدود 60 میلیمتر در منطقه نوق و در 30 کیلومتری شمال رفسنجان قرار دارد. از میان پروفیلهای بررسی شده، هفت پروفیل به عنوان شاهد انتخاب شد. نمونههای خاک تحت آزمایشهای پراش پرتو ایکس، میکرومورفولوژی، فیزیکی و شیمیایی و میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) قرار گرفتند. سطوح ژئومورفولوژی پدیمنت سنگی کنونی، که در حقیقت، سواحل دریاچههای بسته قدیمی ایران مرکزی هستند، محل تجمع گچ بوده، به عنوان منشأ گچ در منطقه به حساب میآیند. آویزههای بزرگ گچی و نیز اشکال میکروسکوپی صفحهای، عدسی، کرمی شکل و صفحات در هم قفل شده گچی در پدیمنت سنگی دیده میشود. به طرف پایین شیب (پدیمنت پوشیده) از میزان گچ و اندازه آویزهها کاسته میشود. خاک واقع بر سطح حد واسط پدیمنت و پلایا دارای بلورهای عدسی و صفحات در هم قفل شده گچی میباشد. روی خاک شور موقعیت پلایا در مرکز دشت، سطوح پف کرده رسی دیده میشود. اشکال عدسی و کرمی شکل در جهت شیب افزایش یافته است، و در پلایا گچ به صورت ریزبلورین است. در سطح خاک پدیمنت سنگی واقع در غرب منطقه، مقادیر زیادی گرههای نرم گچی مشاهده میشود. به علاوه، شکل دوکی گچ و نیز بلورهای پالیگورسکیت در این موقعیت دیده میشود. باد نقش مهمی در تشکیل و تکامل پروفیل واقع بر پدیمنت سنگی ایفا کرده است. ارتباط نزدیکی بین مورفولوژی گچ و موقعیت ژئومورفولوژی در منطقه یافت شد.
حامد یوسفزاده، مسعود طبری، کامبیز اسپهبدی، غلامعلی جلالی،
جلد 12، شماره 44 - ( 4-1387 )
چکیده
تحقیق حاضر جهت پیشبینی رشد نهال پلت بر اساس ویژگیهای برگ در یک نهالستان کوهستانی(1550 متر ارتفاع از سطح دریا) در شمال کشور انجام شد. برای این منظور، از بین 270 اصله نهال پرورش یافته پلت، 86 اصله بهصورت تصادفی انتخاب شد. صفات رویشی نهال شامل طول ساقه و قطر یقه و صفات مورفولوژیک برگ شامل تعداد، وزن خشک، مساحت، سطح فتوسنتزی و نسبت مساحت به وزن خشک برگ اندازهگیری و زیتوده ساقه و زیتوده کل نهالها نیز محاسبه گردید. بر اساس صفات مورفولوژیک برگ و با استفاده از روشهای رگرسیونی ساده و چند متغیره(روش گام به گام) اقدام به تعیین مدل پیشبینی میزان رشد طولی و قطری و همچنین زیتوده ساقه و کل نهالها شد. نتایج نشان داد که میتوان بر اساس سطح فتوسنتزی و تعداد برگ میزان رشد ارتفاعی نهالها را با دقت قابل قبول تخمین زد. همچنین بر اساس وزن برگ، سطح فتوسنتزی و تعداد برگ، میزان زیتوده ساقه نهال را با دقت مناسبی برآورد نمود. قطر یقه و زیتوده کل نهالها نیز با توجه به وجود همبستگی با صفات مورفولوژیک برگ، مورد آزمون قرار گرفتند. اما مدلهای بهدست آمده برای هر یک از این دو متغیر دقت قابل قبولی را ارایه ندادند. از نتایج این تحقیق میتوان استنتاج کرد که باتوجه به همبستگی صفات رویشی با صفات مورفولوژیک برگ، توجه به متغیر سطح فتوسنتزی در گزینش مقدماتی نهالها جهت انتقال از نهالستان به عرصههای جنگلکاری، بهمنظور افزایش میزان رشد و تولید چوب دارای اهمیت میباشد.
لیلا آهنگر، غلامعلی رنجبر، محمد نوروزی،
جلد 13، شماره 47 - ( 1-1388 )
چکیده
شش صفت مورفولوژیکی برنج طی یک تلاقی دای آلل 5 × 5 یکطرفه با استفاده از یک طرح بلوکهای کامل تصادفی در سال 1386 در نسل F1 در ایستگاه تحقیقات برنج کشور ـ آمل مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج حاصل از تجزیه واریانس برای صفات ارتفاع بوته، زاویه برگ پرچم، طول برگ پرچم، عرض برگ پرچم، طول اولین میانگره و طول خوشه حاکی از وجود تفاوتهای ژنتیکی معنیدار بین ارقام و هیبریدهای مورد مطالعه بود. معنیدار بودن میانگین مربعات ترکیبپذیری عمومی (GCA) و ترکیبپذیری خصوصی (SCA) وجود اثرات افزایشی و غیرافزایشی را در کنترل صفات مربوطه نشان داد. همچنین معنیدار شدن نسبت میانگین مربعات در تمامی صفات، نشاندهنده اهمیت بیشتر اثر افزایشی نسبت به اثر غیر افزایشی ژنهای کنترل کننده صفات مورد مطالعه بود. قابلیت وراثتپذیری خصوصی بالای این صفات بیانگر وجود نقش عمده برای اثر افزایشی ژنها در کنترل ژنتیکی خصوصیات مورد مطالعه میباشد بنابراین بازدهی گزینش برای این صفات زیاد خواهد بود. در مجموع والدین ندا و IR62871-175-1-10 بهطور مشترک بهترین والد از نظر ترکیبپذیری عمومی در جهت کاهش ارتفاع، طول برگ پرچم و طول میانگره و افزایش عرض برگ پرچم بودند و تلاقیهای ندا × بینام و ندا × دشت بهترین دورگ از نظر SCA بهترتیب برای افزایش طول خوشه و کاهش ارتفاع بودند.
سیدعلی محمد مدرس ثانوی، بهمن امیری لاریجانی، شیوا خالص رو،
جلد 13، شماره 47 - ( 1-1388 )
چکیده
بهمنظور مطالعه صفات مورفولوژیک و عملکرد هیبریدهای پربرگ ذرت و مقایسه آنها با هیبریدهای تجارتی آزمایشی در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس در سال زراعی 84-85 با سه تکرار و بهصورت بلوکهای کامل تصادفی انجام شد. پس از انجام آزمایشهای مربوط به سازگاری و شناسایی اینبردلاینهای پربرگ وارداتی و لاینهای تجارتی موجود در کشور، بهترین اینبردلاینها انتخاب گردیدند و هیبریدها )سینگل کراسها) از تلاقی اینبردهای واراداتی انتخابی و همچنین از تلاقی اینبردهای وارداتی با اینبردهای تجارتی ایرانی بهدست آمدند و مورد مقایسه و بررسی قرار گرفتند. بین تعداد برگهای بالا و پایین بلال، عملکرد بیولوژیک، طول بلال، ارتفاع گیاه و فاصله بین تاسل و بلال، طول میانگره، ارتفاع بلال، سطح برگهای بالا و پایین بلال در سینگلکراسها تفاوت معنیداری در سطح 1% وجود داشت. هیبرید لیفی a4×b7 بالاترین و هیبریدهای تجارتی پایینترین تعداد برگهای بالای بلال را دارا بودند. بیشتر هیبریدهای دارای ژن پربرگ (Lfy1) تعداد برگهای بالا و پایین بلال بیشتری نسبت به هیبریدهای تجارتی داشتند. تعدادی از سینگلکراسهای پربرگ عملکردی مشابه هیبریدهای تجارتی داشتند و تعدادی نیز عملکرد بالاتری تولید نمودند. افزایش قابل ملاحظه پتانسیل عملکرد در ذرت پربرگ به آسانی قابل توجیه است زیرا که ژن پربرگی بهراحتی تولید سطح برگ را در ذرت تقریباً به دو برابر افزایش میدهد. بهعلت افزایش تعداد برگها در سینگل کراسهای پربرگ و افزایش نیافتن ارتفاع گیاه به ازای افزایش هر برگ فاصله میانگرهها در این هیبرید نسبت به هیبریدهای تجارتی کاهش یافت. سینگل کراس پربرگ a4×b2 و هیبرید تجارتی SC108 بهترتیب بیشترین (t/ha 22/10) و کمترین (t/ha 37/6) عملکرد دانه را تولید نمودند. بهطور کلی میتوان نتیجه گرفت که سینگل کراسهای لیفی a4×b7 و a4×b2 هر دو از نظر تولید ماده خشک بهتر از سایر سینگل کراسها بوده و سینگل کراس پربرگ a4×b2 ماکزیمم عملکرد دانه را داشت.
شادی قرقرهچی، فرهاد خرمالی، شمسالله ایوبی،
جلد 14، شماره 51 - ( 1-1389 )
چکیده
گچ غالبترین کانی سولفاتدار در مناطق خشک و نیمه خشک به شمار میآید. حدود 200 میلیون هکتار از اراضی دنیا و 28 میلیون هکتار از اراضی ایران به وسیله خاکهای گچی پوشیده شده است. خاکهای مورد مطالعه، دشتهای رسوبی آبرفتی شمال و دامنهای غرب استان گلستان را که متأاثر از گچ بودهاند در قالب گروههای بزرگ Aquisalids، Haplocambids و Endoaquepts شامل شده است. در این تحقیق منشاء و فرآیند تشکیل و تحول گچ مطالعه شده است. منطقه، سطوح ژئومورفیک مختلفی را از ارتفاعات حوزه آبریز اترک تا دشتهای آبرفتی، در بر گرفته است. کریستالهای گچ جدای از اندازه، شکل و آرایش یافتگی همگی از نوع پدوژنیک بودهاند. در خاکهای کمتر توسعه یافته با رژیم رطوبتی اریدیک، کریستالهای گچ پدوژنیک عدسی شکل گوشه دار و پرشدگی ناقص حفرات به وسیله گچ، از فرمهای غالب است. در خاکهای توسعه یافتهتر که متعلق به رژیم رطوبتی زریک بودهاند، کریستالهای گچ عدسی شکل گوشهدار، آرایش یافتهاند و فرم عمود بر دیواره حفرات غالب بوده است. اشکال عدسی، ستونی و آرایشهای رز شکل و بادبزنی نیز در خاکهای توسعه یافته دیده شده است. منشاء گچ در خاکهایی با توسعه یافتگی کمتر، هوازدگی تشکیلات مارن و شیل و در خاکهای توسعه یافتهتر، آب زیرزمینی سولفاتدار است. شکل ستونی و گوشهدار کریستالهای گچ در خاکهای تحت تأثیر نوسانات آب زیرزمینی سولفاته فراوان یافت شده است. از دیدگاه مورفولوژی اسنوبال در خاکهایی با توسعه یافتگی بیشتر، گچ نیز در مرحله توسعه یافته "ندول" قرار داشته است و نیز بین تشکیل مورفولوژی اسنوبال با بی فابریک خاک و افقهای مشخصه (A، B و C) که گچ در آن شکل گرفته است، ارتباطی وجود ندارد.
سمیه شمسی محمودآبادی، فرهاد خرمالی،
جلد 15، شماره 55 - ( 1-1390 )
چکیده
بهمنظور مطالعه تأثیر کاربریهای مختلف بر تحول و تکامل خاک، اراضی لسی شرق استان گلستان منطقه آقسو انتخاب شد. تعداد 6 پروفیل در کاربریهای مرتع، جنگل طبیعی بلوط، جنگل مصنوعی سرو و زراعی حفر شد و مورد مطالعه قرار گرفت و از افقهای مختلف تعدادی نمونه جهت مطالعات فیزیکوشیمیایی و تعدادی جهت مطالعات میکروسکوپی برداشته شد. پارامترهای فیزیکی و شیمیایی مهم همچون وزن مخصوص ظاهری ((BD، میانگین وزنی قطر خاکدانه (MWD)، کربن آلی (OC)، ظرفیت تبادل کاتیونی (CEC)، کربنات کلسیم معادل (CCE) و فسفر قابل دسترس (P) در کاربریها مقایسه شد. OC، CECو MWD در کاربری زراعی خیلی پایینتر بودند. میزان مواد آلی در منطقه جنگلی و مرتعی بهطور قابل ملاحظهای بیشتر از اراضی زراعی بود. مطالعه تکامل پروفیل خاک نشان داد که خاکهای جنگلی تکامل یافتهترند، بهطوری که خاکهای مناطق جنگل طبیعی تحت عنوان کلسیک آرجی زرالز طبقهبندی شدند و پایداری اراضی بیشتر سبب بهوجود آمدن افق آرجیلیک با بی فابریک لکهای و کریستالی در افق کلسیک زیرین شده است. ولی خاکهای زراعی دارای تکامل کمتری بودند و تحت عنوان تیپیک کلسی زرپتز طبقهبندی شدند. بی فابریک خاکهای زراعی در تمام افقها کریستالیتیک بوده و نشاندهنده عدم آبشویی کافی کربنات و متعاقب آن عدم انتقال رس است و به دلیل فرسایش شدید افقهای سطحی، افق غنی از آهک زیرین رخنمون نموده و مانع تکامل پروفیل شده است. خاکهای جنگل مصنوعی و مرتع نیز دارای افق مالیک و طبقهبندی تیپیک کلسی زرالز بودند و از تکامل متوسطی برخوردار بودند.
محمد عجمی، فرهاد خرمالی،
جلد 15، شماره 57 - ( 7-1390 )
چکیده
پوششهای بیولوژیکی سطح خاک مانند گلسنگها نقشهای بسیار بحرانی در پایداری خاک و ممانعت از فرسایش بر عهده دارند. لذا به منظور مطالعه تأثیر پوشش بیولوژیک گلسنگ بر پایداری خاکدانهها و حفاظت خاک، تپههای لسی پوشیده از گلسنگ و بدون پوشش در شمال استان گلستان انتخاب گردید. پنج نمونه از عمق صفر تا 5 سانتیمتری خاک هر دو ناحیه برای آنالیزهای فیزیکوشیمیایی برداشته شد. تعدادی خاک دست نخورده نیز به منظور مطالعات میکرومورفولوژیکی نمونهبرداری گردید. تجزیه خاک منطقه نشان داد میزان کربن آلی خاک در اراضی تحت پوشش گلسنگ به میزان قابل توجهی در مقایسه با خاک بدون پوشش افزایش یافته است. میانگین وزنی قطر خاکدانهها نیز نزدیک به سه برابر افزایش پیدا کرده است. رشتههای هیف قارچی و پلیساکاریدهای ترشح شده از گلسنگ با پیوند ذرات خاک به یکدیگر سبب افزایش اندازه خاکدانهها میشوند. مطالعه میکرومورفولوژیکی مقاطع نازک نشان داد خاکهای بدون پوشش دارای ساختمان ضعیف و متراکم بوده ولی خاکهای تحت پوشش گلسنگ ساختمان دانهای متخلخل و همچنین بلوکی زاویهدار با جداشدگی خوب همراه با سهم بالایی از حفرات را دارا هستند. به دلیل تأثیر گلسنگ در حرکت رو به بالای کربنات کلسیم، بی- فابریک کریستالیتیک در لایه سطحی خاک و بی- فابریک لکهای در بخش زیرین آن به وجود آمده است. بقایا و فضولات موجودات خاکزی از رایجترین پدوفیچرها در خاکهای پوشیده از گلسنگ میباشند
عطاا... شیرزادی، کامران چپی، پرویز فتحی،
جلد 15، شماره 58 - ( 12-1390 )
چکیده
برآورد هیدروگراف سیل، اولین و مهمترین قدم در طراحی و اجرای طرحهای هیدرولوژیکی و هیدرولیکی از جمله در طرحهای مهار سیلاب به شمار میآید. در حوضههای فاقد ایستگاه هیدرومتری برآورد هیدروگراف واحد بر مبنای خصوصیات ژئومورفولوژیکی حوضهها صورت میگیرد. هدف از پژوهش حاضر برآورد هیدروگراف واحد مصنوعی با استفاده از تحلیل منطقهای سیلاب و پارامترهای ژئومورفولوژیکی در دو حوضه آبخیز کانیسواران و مارنج در جنوب شرقی شهرستان سنندج، میباشد. هیدروگراف 1 و 2 ساعته با استفاده از دادههای دبی حداکثر سیل در ایستگاه هیدرومتری بر مبنای تحلیل منطقهای سیلاب تهیه گردیدند. دادههای زمانی دبی سیلاب برآوردی و مشاهدهای براساس ضریب ناش- ساتکلیف و ابعاد هیدروگراف واحد مصنوعی براساس خطاهای مطلق و بایاس مورد ارزیابی و صحتسنجی قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که مدلهای رگرسیونی چند جملهای دارای بیشترین ضریب تبیین برای محاسبه پارامترهای هیدروگراف واحد مصنوعی بودهاند. آزمونهای صحتسنجی نشان دادند که دادههای برآوردی دبیهای سیلاب با ضریب ناش- ساتکلیف؛ 988/0 برای هیدروگراف 1 ساعته و 933/0 برای هیدروگراف 2 ساعته از دقت بسیار بالایی برخوردارند. همچنین، مقدار خطای مطلق 1294/0 برای هیدروگراف واحد 1 ساعته و 197/1 برای هیدروگراف واحد 2 ساعته و مقدار خطای بایاس نزدیک به صفر در هر دو هیدروگراف واحد، نشان داد که این مدلها کارایی خوبی در تهیه هیدروگرافهای 1 و 2 ساعته دارند. بنابراین میتوان از چنین روشی برای حوضههای آبخیز با شرایط ژئوهیدرولوژیکی مشابه با حوضههای مورد مطالعه که فاقد ایستگاههای هیدرومتری باشند، استفاده نمود.
مونا لیاقت، فرهاد خرمالی، سید علیرضا موحدی نائینی، اسماعیل دردیپور،
جلد 16، شماره 61 - ( 7-1391 )
چکیده
مطالعات صورت گرفته در برخی خاکهای غرب استان گلستان نشان دادند که علیرغم افزایش بارندگی و حضور کانیهای با ظرفیت تبادلی کاتیونی بالا، مقدار پتاسیم قابل عصارهگیری با استات آمونیوم افزایش نیافت. برای دستیابی به عوامل مؤثر در کاهش این مقدار، به بررسی دقیق کانیشناسی و میکرومورفولوژی حفرات خاکهای مورد مطالعه پرداخته شد. از هر افق خاک این مناطق، 20 نمونه دستخورده و دستنخورده، جهت بررسی ویژگیهای فیزیکوشیمیائی، کانیشناسی و مطالعات میکرومورفولوژی جمعآوری شد. 4 خاکرخ منتخب بهترتیب عبارت بودند از Gypsic Aquisalids، Haploxerepts Typic، Typic Calcixerolls و Typic Hapludalfs. بررسیها نشان دادند علاوه بر مقدار و نوع کانی رسی، حفرات از لحاظ تأثیرشان بر توسعه ریشه و انتقال آب و یونهای محلول، میتوانند بر میزان در دسترس قرار دادن پتاسیم قابل جذب گیاهان موثر باشند. مقدار مناسب رس و غالب بودن کانی اسمکتیت در خاک مالیسولز و نیز فراوانی حفرات بیشتر و غالب بودن حفرات نوع کانال، سبب افزایش مقدار پتاسیم قابل استفاده در این خاک شده است. حال آنکه مقدار رس کمتر، وجود کانی هیدروکسی بین لایهای اسمکتیت، زهکشی ضعیف خاک و احیای آهن (III) کانی اسمکتیت در خاک اینسپتیسولز و همچنین فراوانی نسبتاً کمتر حفرات، سبب شده کمترین میزان پتاسیم قابل استفاده در این خاک دیده شود.
محمد عجمی، فرهاد خرمالی،
جلد 16، شماره 61 - ( 7-1391 )
چکیده
به منظور بررسی تخریب اراضی از دیدگاه ژنز خاک و میکرومورفولوژی ده خاکرخ در دو کاربری جنگل و زراعی (جنگلتراشی شده) در موقعیتهای پنجگانه شیب حفر و تشریح گردید. از کلیه افقها برای تجزیههای فیزیکی و شیمیایی و نیز مطالعات میکرومورفولوژیکی نمونهبرداری شد. خاکهای جنگلی اغلب افقهای آرجیلیک و کلسیک تکامل یافتهای داشته و نیز اپی پدون مالیک در خاکرخ آنها قابل شناسایی بود. این خاکها در دو رده آلفی سول و مالی سول طبقهبندی میشوند. شستشوی آهک به عمق خاک، مهاجرت و انتقال رس به افقهای زیرین و تشکیل خاکهای تکامل یافته را میتوان بیش از هر عامل دیگری به پایداری اراضی و آبشویی در این ناحیه که به واسطه پوشش متراکم جنگلی حاصل شده نسبت داد. در نواحی جنگلتراشی شده رده غالب خاک اینسپتی سول و سپس مالی سول میباشد و بهجز در ناحیه پای شیب، اثری از افق آرجیلیک مشاهده نمیشود. این عدم حضور افق آرجیلیک یا به عبارتی حذف آن پس از جنگلتراشی یکی از مهمترین و بارزترین شواهد پدوژنیک تخریب اراضی پس از تغییر کاربری به حساب میآید. برونزد لایههای سرشار از آهک (افق کلسیک) به سطح زمین، ناپدید شدن اپی پدون مالیک و تشکیل اپی پدون اکریک، ظهور شواهد اکسیداسیون و احیا، به دلیل تجمع رواناب در مناطق پست، کاهش ضخامت سولوم و تغییر رنگ خاک از دیگر نشانههای پدوژنیک تخریب اراضی در منطقه جنگلتراشی شده میباشد. مشاهدات میکروسکوپی حاکی از تبدیل ریزساختمانهای دانهای و اسفنجی بسیار متخلخل به انواعی از ریزساختمانهای تودهای و متراکم با درصد تخلخل پایین در نواحی جنگلتراشی شده است. از بین رفتن پوششهای رسی در این خاکها همگام با عدم مشاهده پدوفیچرهای جانوری از دیگر مهمترین شواهد میکرومورفولوژیکی فرسایش و تخریب اراضی منطقه بهحساب میآید.
پری اسدی الاسوند، احمد حیدری،
جلد 19، شماره 74 - ( 10-1394 )
چکیده
تکنوسولها خاکهای تغییر یافته تحت تأثیر فعالیتهای انسانی میباشند. این مطالعه تشکیل، طبقهبندی و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاکهای تکنوسول تشکیل شده بر روی مواد زائد نفتی را در چهار خاکرخ آلوده به نفت و دو خاکرخ غیرآلوده مورد بررسی قرار داد. مطالعات کانیشناسی وجود کانی اسمکتایت را بهعنوان کانی غالب بههمراه سایر کانیهای رسی به اثبات رساند. این کانیها ترکیبات نفتی را در فضای بین لایهای خود جذب کرده و از تحرک و تجزیه آنها در خاک جلوگیری میکنند. عوارض میکرومورفولوژیکی مختلفی از ترکیبات نفتی شامل مناطق تخلیه شده، انواع پوشش (معمولی، در امتداد سطوح (کوازی کوتینگ) و زیرسطحی (هایپوکوتینگ) و همچنین عوارض ناشی از انتشار افقی و عمودی ترکیبات نفتی درون خاک موید پویایی مواد نفتی در خاک و تأثیر بر فرآیندهای خاکسازی میباشند. کاهشpH و افزایش کربن آلی و آهن آمورف خاک تحت تأثیر مواد نفتی در مقایسه با خاکهای غیرآلوده به اثبات رسید. باتوجه به وجود مقادیر بالای گچ و آهک در خاکهای مورد مطالعه، این خاکها براساس سیستم ردهبندی آمریکایی،Typic Calcigypsids نامگذاری شدند ولی در سیستم ردهبندی جهانی، بهعلت وجود لایههای نفوذناپذیر و ژئوممبران (Geomembrane) در00 1 سانتیمتری بالای خاک در واحد Linic Technosols طبقهبندی شدند که توجه بیشتر سیستم ردهبندی جهانی به طبقهبندی این خاکها را نشان میدهد.
محسن جواهری طهرانی، سید فرهاد موسوی، خسرو حسینی،
جلد 20، شماره 77 - ( 8-1395 )
چکیده
مطالعات ریختشناسی دارای اهمیت ویژهای در ساماندهی رودخانه و تعیین حریم و بستر رودخانه میباشد. سدها ازجمله سازههایی هستند که بیشترین تأثیر را بر مورفولوژی رودخانه دارند. مطالعات تغییرات رودخانهها معمولاً زمانبر بوده و در بازههای زمانی بلند مدت میسر میباشد. برای تشخیص این تغییرات، استفاده از تصاویر ماهوارهای تهیهشده در بازههای زمانی مختلف و روشهای کارتوگرافی سودمند خواهد بود. در این پژوهش، تغییرات مورفولوژیک رودخانه زایندهرود در پایین دست سد زایندهرود، بین دو ایستگاه هیدرومتری سد تنظیمی و پل زمانخان، براساس ۷ سری تصاویر ماهواره Landsat از سال (۱۳۵۹ تا ۱۳۹۳) به کمک نرمافزار4.8 ENVI مورد بررسی قرار گرفته است. براساس نتایج، روش افزایش کنتراست بهصورت بسط خطی اشباعشده به همراه فیلترگذاری با فیلتر بارزسازی لبه بهعنوان روشی مناسب در تعیین مرز بین آب و زمین تشخیص داده شد. در مرحله بعد، مسیر رودخانه در محیط نرمافزار ArcGIS 10.2 واردشده و پارامترهای هندسی رودخانه مانند طولموج، ضریب خمیدگی، زاویه مرکزی و شعاع قوسها تعیین گردید. همچنین، تجزیهوتحلیلهای آماری روی پارامترهای هندسی، در نرمافزار SPSS انجام شد. نتایج نشان میدهد که از سال ۱۳۵۹ تاکنون ضریب خمیدگی از ۱۴/۲ به ۳۸/۲ افزایشیافته و شعاع قوسهای رودخانه و طولموج پیچشها بهترتیب ۵ و ۴/۱۱ درصد کاهش پیداکرده است. بهطورکلی رودخانه در هر دوره، از انحنای قوسهای خود کاسته و پیچها بهسمت پایین دست جابهجا شدهاند. از مهمترین عوامل این پدیده میتوان به تصرفات صورت گرفته در حاشیه و حریم رودخانه در مارکده و چم کاکا اشاره کرد که روند طبیعی رودخانه را بر هم زده است. در مناطق چم جنگل، چم خلیفه و چم عالی، بهدلیل افزایش شیب و عدم پوشش گیاهی مناسب، فرسایش دیوارهها به حداکثر میرسد. درنهایت، اگرچه دبی سیلابی رودخانه توسط سد زایندهرود مهارشده، اما هنوز رودخانه در قسمتهای پیچان رودی قابلیت فرسایش دارد.
صدیقه ابراهیمیان، محمد نهتانی، حسین صادقی مزیدی،
جلد 21، شماره 2 - ( 5-1396 )
چکیده
اساس آمایش سرزمین پهنهبندی ژئومورفولوژیک سطح زمین است که اولین مرحله آن تعیین پهنههای همگن سطح زمین از نظر خصوصیات ژئومورفولوژیک میباشد. در این مطالعه بهمنظور تشخیص محدودههای مناسب برای تغذیه مصنوعی در منطقه کوهستانی گهر و دشت گربایگان، در استان فارس، از پهنهبندی سطح زمین با ضرایب کمی ایوانس- شری استفاده گردید. پهنهبندی سطح زمین بهروش کمی به دلیل تعیین و تفکیک دقیق تیپها، رخسارهها و عوارض سطحی زمین نقش مهمی در تعیین دقیقترقابلیت اراضی دارد. برای این تحقیق دادههای رقومی ارتفاعی با دقت 10 متر اخذ شده از سازمان نقشهبرداری مورد استفاده قرار گرفت. با استفاده از ابزار برازش سطح در نرمافزار متلب رابطه مربوطه به هر فرم به قطعات محدود، از سطح برازش شد و با اعمال برنامههای داده شد. سپس هر یک از ضرایب کمی بهصورت پهنههایی مشخص شد. برای تعیین درجه برازش از پارامتر مجموع اختلاف مربعات اختلافات سطح استفاده گردید. که با استفاده از درجه برازش درجه مناسب بودن سطح برای مکانیابی بهینه پخش سیلاب با دید مورفولوژی سطحی، تعیین شد. که نتایج نشان میدهد که سطوح واقع در پاییندست مخروط افکنهها و دشتها در جنوب منطقه مورد مطالعه مناسبترین مناطق برای پخش سیلاب هستند که در مجموع سطحی معادل 10 درصد از مساحت کل منطقه را در بر میگیرند.
مجتبی زراعت پیشه، شمس الله ایوبی، حسین خادمی، اعظم جعفری،
جلد 23، شماره 1 - ( 3-1398 )
چکیده
زمیننماها مجموعه ای از واحدهای اراضی متفاوت با اندازه، شکل و آرایش مکانی هستند که دائم تحت تأثیر وقایع طبیعی و فعالیتهای انسانی قرار دارند. لزوم درک پویایی و نایکنواختی زمیننماها و تغییرات محیطی اهمیت بسزایی دارد. بهمنظور آنالیز کمی و تفسیر عاملهای مؤثر بر تغییرات محیط و تنوع اراضی، شاخص های تنوع برای تحلیل زیستبوم ها استفاده میشود. در این مطالعه، روابط بین تکامل خاک و واحدهای ژئومورفیک با استفاده از بررسی شاخص های تفرق و تنوع خاک در بخشی از اراضی نیمهخشک استان چهارمحال و بختیاری مورد مطالعه قرار گرفت. در محدوده مورد مطالعه سه رده مالیسولز، اینسپتیسولز و انتیسولز شناسایی شده است. تکامل خاک در منطقه مورد مطالعه بیشتر تحت تأثیر پستی و بلندی، مواد مادری و همچنین در برخی از مناطق سطح آب زیرزمینی است بهنحوی که در مناطق با توپوگرافی زیاد تکامل حداقل و در مناطق مسطح و نسبتاً پایدار خاک های متکامل مشاهده شده است و تأثیر واحدهای ژئومورفیک بهوضوح مشخص است. شاخص های تنوع و تفرق با کاهش سطوح سلسله مراتب افزایش مییابند و روابط بهدست آمده روابط غیرخطی هستند. رابطه مثبت و غیرخطی بین شاخص های تنوع و تفرق مؤید نظریه سیستم دینامیک غیرخطی در خاک های مورد مطالعه است.
افشین هنربخش، محمد فتحی، محمد رستمی،
جلد 23، شماره 4 - ( 10-1398 )
چکیده
بهطور کلی رودخانهها در زمره شاخصترین و قابل دسترسترین منابع آبی در اختیار بشر هستند و بهدلیل نقش مؤثر نیروی آب در ایجاد تغییرات در الگوی جریان و بهتبع آن بر تغییرات مورفولوژی رودخانه، بررسی و تحلیل هیدرولیکی جریان در رودخانه حائز اهمیت و لازمه طرحهای ساماندهی، کنترل سیلاب و سازههای انتقال آب پاییندست است. در این پژوهش، شرایط هیدرولیکی رودخانه دیمه با استفاده از مدل عددی CCHE2D در حد فاصل پل سودجان تا پل اورگان بررسی شده است. مدل CCHED، یک مدل ریاضی توانمند در شبیهسازی الگوی جریان و انتقال رسوب در شبکههای رودخانهها و کانالهای آزمایشگاهی است. این مدل عددی در سال 1998 میلادی، توسط مرکز ملی محاسبات مهندسی و علوم آب دانشگاه میسیسیپی (NCCHE)توسعه یافت و تا بهحال در بسیاری از پروژههای تحقیقاتی مهندسی آب بهکار گرفته شده است. در ابتدای پژوهش اطلاعات ورودی موردنیاز مدل، نظیر توپوگرافی، دبی و سرعت جریان آب فراهم و مدل عددی اجرا شد. در گام بعدی، نتایج حاصل از اجرای مدل با استفاده از دادههای اندازهگیریشده میدانی از عمق و سرعت جریان آب، مورد واسنجی و صحتسنجی قرار گرفت و درنهایت با استخراج نتایج مدل و مقایسه آنها، توانمندی مدل CCHE2D در شبیهسازی الگوی جریان تأیید شد.
پگاه خسروانی، مجید باقرنژاد، سید علی ابطحی، رضا قاسمی،
جلد 25، شماره 3 - ( 9-1400 )
چکیده
طبقهبندی خاک در یک سطبقهبندی خاک در یک سیستم استاندارد عموماً طبق اطلاعات حاصل از اندازه¬گیری ویژگی¬های خاک¬ در واحد¬های نقشه¬برداری مختلف تعریف می¬شود. این تحقیق با هدف مقایسه کارایی سامانه¬های رده¬بندی جهانی خاک (WRB) و آمریکایی (ST) در توصیف ویژگی¬های ژنتیکی و مورفولوژیکی خاک¬ها انجام شد. از نه خاکرخ¬ مطالعاتی، شش خاکرخ شاهد انتخاب و در واحدهای فیزیوگرافی واریزه¬های سنگریزه¬دار، دشت دامنه¬ای و دشت¬ آبرفتی حفر شدند، سپس خاکرخ¬ها بر اساس الگوی دو سامانه کلاس¬بندی شدند. همچنین از آزمون تجزیه واریانس و مقایسه میانگین برای کمی کردن تغییرات ویژگی¬های مورد نظر خاک استفاده شد. نتایج تغییرات ویژگی¬های فیزیکی و شیمیایی خاک در هر یک از موقعیت¬های مختلف شیب بر اساس تجزیه واریانس اثر واحدهای فیزیوگرافی و عمق خاک در سطح یک درصد معنی¬دار شد. نتایج کلاس¬بندی خاک¬ها نشان داد که طبق WRB در سطح گروه مرجع با جداسازی چهار گروه Regosol، Cambisol، Calcisol و Gleysol نسبت به ST با شناسایی دو راسته Entisols و Inceptisols خاک¬های متنوع¬تری را شناسایی کرده است. خاک¬های واقع در دشت آبرفتی با سطح آب زیرزمینی بالا در WRB بهدلیل ایجاد شرایط محدودیت زهکشی برخلاف ST که در سطح زیرراسته با عنوانAquepts نامیده شده¬اند، در یک سطح بالاتر با عنوان گروه مرجع Gleysol طبقه¬بندی شدند. از دیگر سو ST برخلاف WRB با بهره¬گیری از معیارShallow در سطح فامیل توصیفی از کم عمق بودن خاک¬ها و محدودیت توسعه ریشه را ارائه کرد. به¬طور کلی میزان کارایی هر یک از سامانه¬ها، با وجود تفاوت¬های ذاتی در ساختار آنها بسته به هدف بهکارگیری از آنها متفاوت است.یستم استاندارد عموما طبق اطلاعات حاصل از اندازهگیری ویژگیهای خاک در واحدهای نقشهبرداری مختلف تعریف میگردد. این تحقیق با هدف مقایسه کارایی سامانههای ردهبندی جهانی خاک (WRB) و آمریکایی (ST) در توصیف ویژگیهای ژنتیکی و مورفولوژیکی خاکها انجام گردید. از نه خاکرخ مطالعاتی، شش خاکرخ شاهد انتخاب و در واحدهای فیزیوگرافی واریزههای سنگریزهدار، دشتدامنهای و دشتآبرفتی حفر گردیدند، سپس خاکرخها بر اساس الگوی دو سامانه کلاسبندی گردیدند. همچنین از آزمون تجزیه واریانس و مقایسه میانگین جهت کمی نمودن تغییرات ویژگیهای موردنظر خاک استفاده گردید. نتایج تغییرات ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاک در هر یک از موقعیتهای مختلف شیب براساس تجزیه واریانس اثر واحدهای فیزیوگرافی و عمق خاک در سطح یک درصد معنیدار گردید. نتایج کلاسبندی خاکها نشان داد که طبق WRB در سطح گروه مرجع با جداسازی چهار گروه Regosol، Cambisol، Calcisol و Gleysol نسبت به ST با شناسایی دو راسته Entisols و Inceptisols خاکهای متنوعتری را شناسایی نموده است. خاکهای واقع در دشت آبرفتی با سطح آب زیر زمینی بالا در WRB به دلیل ایجاد شرایط محدودیت زهکشی برخلاف ST که در سطح زیر راسته با عنوانAquepts نامیده شدهاند، در یک سطح بالاتر با عنوان گروه مرجع Gleysol طبقهبندی گردیدند. از دیگر سو ST برخلاف WRB با بهرهگیری از معیارShallow در سطح فامیل توصیفی از کم عمق بودن خاکها و محدودیت توسعه ریشه را ارائه نمود. بهطورکلی میزان کارایی هر یک از سامانهها، علی رغم وجود تفاوتهای ذاتی در ساختار آنها بسته به هدف بکارگیری از آنها متفاوت میباشد.طبقهبندی خاک در یک سیستم استاندارد عموما طبق اطلاعات حاصل از اندازهگیری ویژگیهای خاک در واحدهای نقشهبرداری مختلف تعریف میگردد. این تحقیق با هدف مقایسه کارایی سامانههای ردهبندی جهانی خاک (WRB) و آمریکایی (ST) در توصیف ویژگیهای ژنتیکی و مورفولوژیکی خاکها انجام گردید. از نه خاکرخ مطالعاتی، شش خاکرخ شاهد انتخاب و در واحدهای فیزیوگرافی واریزههای سنگریزهدار، دشتدامنهای و دشتآبرفتی حفر گردیدند، سپس خاکرخها بر اساس الگوی دو سامانه کلاسبندی گردیدند. نتایج نشان داد که WRB در سطح گروه مرجع با جداسازی چهار گروه Regosol، Cambisol، Calcisol و Gleysol نسبت به ST با شناسایی دو راسته Entisols و Inceptisols خاکهای متنوعتری را شناسایی نموده است. خاکهای واقع در دشت آبرفتی با سطح آب زیر زمینی بالا در WRB به دلیل ایجاد شرایط محدودیت زهکشی برخلاف ST که در سطح زیر راسته با عنوانAquepts نامیده شدهاند، در یک سطح بالاتر با عنوان گروه مرجع Gleysol طبقهبندی گردیدند. از دیگر سو ST برخلاف WRB با بهرهگیری از معیارShallow در سطح فامیل توصیفی از کم عمق بودن خاکها و محدودیت توسعه ریشه را ارائه نمود. بهطورکلی میزان کارایی هر یک از سامانه ها، علی رغم وجود تفاوتهای ذاتی در ساختار آنها بسته به هدف بکارگیری از آنها متفاوت میباشد.