تلفیق پهنبرگکشها و باریکبرگکشها برای کنترل علفهای هرز در گندم، تحت شرایط اصفهان مورد مطالعه قرار نگرفته است. بدین لحاظ، آزمایشی در سال زراعی 75-1374 در ایستگاه تحقیقات کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان انجام شد. در این مطالعه علفکشهای توفوردی + امسیپیآ (یو46کمبیفلوئید6)، بروموکسینیل، متریبیوزین، دیکلوفوپ-متیل و ترالکوکسیدیم و تلفیق آنها به صورت 11 تیمار علفکش، همراه با شاهد وجین و شاهد علف هرز در قالب طرح آماری بلوکهای کامل تصادفی با چهار تکرار مورد ارزیابی قرار گرفتند.
ناخنک و یولاف وحشی مهمترین علفهای هرز مزرعه بودند. کنگر وحشی و پیچک صحرایی اهمیت کمتری داشتند. اثربخشی بروموکسینیل بر روی علفهای هرز پهنبرگ یکساله بیشتر از توفوردی + امسیپیآ بود، در حالی که توفوردی + امسیپیآ اثربخشی بیشتری بر روی علفهای هرز چندساله داشت. تیمارهای دیکلوفوپ-متیل و تلفیق بروموکسینیل با ترالکوکسیدیم بیشترین اثربخشی را بر روی کنترل یولاف وحشی نشان دادند، هر چند که تفاوت معنیداری بین تیمارهای حاوی دیکلوفوپ-متیل و ترالکوکسیدیم از لحاظ کاهش تعداد و وزن خشک یولاف وحشی مشاهده نشد. بیشترین خسارت ظاهری بر گندم توسط متریبیوزین و کمترین خسارت توسط بروموکسینیل وارد شد. عملکرد دانه گندم تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت. به هر حال، بالاترین عملکرد دانه گندم توسط تیمار تلفیق ترالکوکسیدیم با بروموکسینیل، که پایینترین وزن خشک مجموع علفهای هرز را در مراحل سنبلچه انتهایی و سنبلهدهی گندم داشت، به دست آمد. بر اساس نتایج حاصله، چنانچه علفهای هرز چندساله پهنبرگ مسألهساز نباشند، تلفیق بروموکسینیل با ترالکوکسیدیم جهت کنترل مجموع علفهای هرز مزرعه گندم، در شرایط مشابه با آزمایش حاضر، مناسب است. اما در صورت غالبیت علفهای هرز چندساله پهنبرگ و یولاف وحشی در مزرعه، تلفیق توفوردی + امسیپیآ با دیکلوفوپ-متیل جهت کنترل مجموع علفهای هرز مطلوبتر میباشد.
به منظور بررسی میزان تنوع ژنتیکی در پیازهای بومی ایران آزمایشی در ایستگاه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه تبریز انجام پذیرفت. تعداد 16 توده پیاز بومی برای صفات مختلف، در شرایط مزرعهای و از نظر پروتئینهای کلی بذر با الکتروفورز عمودی SDS-PAGE مورد ارزیابی قرار گرفت.
بر اساس تجزیه واریانس دادهها، بین تودهها از نظر رنگ برگ، سفتی بافت پیاز، میانگین عملکرد پیاز تک بوته و تعداد لایههای خوردنی پیاز اختلاف معنیداری وجود داشت. تودههای همدان 148-98، اراک 96-98، اراک 87-98، زنجان 223-98 و اراک 103-98 به ترتیب بالاترین میانگین عملکرد تک بوته را به خود اختصاص دادند. به طور کلی اختلاف معنیدار بین تودهها از نظر بسیاری از صفات، نشانگر وجود تنوع ژنتیکی در ژرمپلاسم پیاز ایرانی میباشد. نتایج حاصل از تجزیه کلاستر تودهها برای صفات زراعی و میانگین عملکرد تک بوته مشابه هم بود و 16 توده ارزیابی شده در 4 گروه متفاوت قرار گرفتند. تجزیه کلاستر بر مبنای الگوهای نواربندی، دو گروه متفاوت را در بر داشت و با نتایج تجزیه کلاستر برای صفات زراعی مطابقت نداشت. با انجام تجزیه به مولفههای اصلی، دو مولفه اول 58/97% از کل واریانس متغیرهای اولیه را توجیه کردند. عملکرد مهمترین نقش را در تبیین مولفه اول داشت و در مرتبه بعدی وزن خشک قرار داشت. در مولفه دوم وزن خشک و قطر پیاز بیشترین تاثیر را دارا بودند. در مجموع، تجزیه به مولفههای اصلی نیز توانست گروههای حاصل از تجزیه کلاستر برای صفات زراعی را از همدیگر متمایز نماید. هر کدام از گروهها از نظر برخی صفات برتر از سایر گروهها بودند. به عنوان مثال گروه متشکل از تودههای همدان، زنجان و اراک از بیشترین عملکرد تک بوته، وزن خشک و قطر پیاز برخوردار بود.
به منظور مطالعه اثر کل مواد جامد محلول (TDS) آب مناطق مختلف استان اصفهان بر عملکرد جوجههای گوشتی، پس از بررسی بر روی منابع آبی موجود استان و دستهبندی اطلاعات حاصل از تکرار آزمایشهای فیزیکی – شیمیایی و میکروبیولوژیک، 6 تیمار در سطوح متفاوت TDS (کمتر از 1000، 1000 تا 2000، 2000 تا 3000، 3000 تا 4000، 4000 تا 5000 و بیشتر از 5000 قسمت در میلیون) انتخاب گردید. آزمایشهای اصلی در یک طرح کاملاً تصادفی با استفاده از تعداد 288 جوجه در فاصله 7 تا 56 روزگی، با یکنواخت کردن عوامل محیطی و ژنتیکی و با استفاده از تیمارهای انتخابی در یک سالن دارای شرایط یکسان، در 3 تکرار انجام شد.
نتایج نشان داد که TDS آب بیشترین اثر را بر روی میزان درصد تلفات جوجهها در یک دوره دارد، به نحوی که بالاترین سطح TDS باعث 2/56 درصد تلفات گردید. این اثر در سنین 21-7 روزگی بیشتر نمودار بود. در کل دوره میزان مصرف آب همبستگی مثبت و معنیدار (74/0+ = r) با TDS آب نشان داد (05/0>P). همبستگی TDS آب با رطوبت بستر نیز معنیدار (05/0>P) و مثبت بود (65/0+ = r). اختلاف وزن نهایی فقط بین گروه شاهد و TDS بالاتر از 5000 قسمت در میلیون معنیدار بود (05/0>P). مصرف غذا متاثر از سطوح مختلف TDS بود و نتایج مشابهی را نسبت به وزن بدن نشان داد. اثر میزان TDS بالای آب بر روی کاهش چربی محوطه بطنی جوجههای ماده و وزن خاکستر استخوان ران جوجههای نر معنیدار بود (05/0>P). نتیجه این که در توسعه مرغداریهای صنعتی کیفیت آب مصرفی باید به عنوان یک عامل مهم مورد توجه قرار گیرد. بنابراین توصیه میشود آب دارای کیفیت خوب (حداقل TDS کمتر از 3000ppm) استفاده شود و در غیر اینصورت از دستگاههای مناسب برای بهسازی ترکیب فیزیکی و شیمیایی آب مصرفی استفاده گردد.
نتایج نشان داد که تأخیر در کاشت، از هفتم خرداد به هفتم تیر، گلدهی و رسیدگی فیزیولوژیک را تسریع، و کاهشی در حدود 6/29 درصد را در عملکرد دانه لوبیا باعث گردید. عملکرد دانه در تیمارهای آبیاری T1 تا T3 به ترتیب 1/3585، 5/3510 و 8/1925 کیلوگرم در هکتار شد، که اختلاف بین تیمارهای T1 و T2 با تیمار T3 در سطح یک درصد معنیدار گردید. عملکرد بیولوژیک در دو تاریخ کاشت هفت خرداد و هفت تیر، به ترتیب 1/8257 و 5535 کیلوگرم در هکتار و اختلاف آنها معنیدار بود. بین تیمارهای T1 و T2 از لحاظ عملکرد بیولوژیک اختلاف معنیداری وجود نداشت. تعداد غلاف در متر مربع، که مهمترین جزء در تعیین عملکرد دانه میباشد، به تنهایی 85 درصد از تغییرات عملکرد دانه را توجیه کرد. شاخص برداشت تحت تأثیر تاریخ کاشت و تیمارهای آبیاری قرار گرفت. میانگین شاخص برداشت در تیمارهای T1 تا T3 به ترتیب 5/45، 1/46 و 37 درصد، و برای تاریخهای کاشت هفت خرداد و هفت تیر 8/42 و 9/44 درصد بود. بازده مصرف آب برای عملکرد دانه در تیمارهای T1 تا T3، به ترتیب 557/0، 556/0 و 329/0 کیلوگرم بر متر مکعب بود. به طور کلی، تیمار T2 بهترین رژیم آبیاری تشخیص داده شد.
در این طرح اجتماعات گیاهی پارک ملی کلاهقاضی بررسی شده است. پارک ملی کلاهقاضی در 36 کیلومتری جنوب اصفهان واقع شده و از تنوع گیاهی و جانوری زیادی برخوردار است. در این مطالعه 214 گونه گیاهی جمعآوری شد. اجتماعات گیاهی پارک از نوع اجتماعات مناطق خشک است. با استفاده از روش کوادراتهای داخل هم، حداقل سطح اجتماعات پارک مطالعه شد، و با استفاده از منحنی گونه به سطح، کوادرات 100 متر مربعی برای جمعآوری دادههای تاج پوشش و تراکم هر گونه و تعیین مقدار سنگ، سنگریزه و لاش برگ انتخاب گردید. برای تعیین اجتماعات، از روش اوردیناسیون برای آنالیز دادهها استفاده شد.
تابع پوشش گیاهی در این پارک کم و از صفر تا حداکثر پنج درصد متغیر است. اجتماعات گیاهی اصلی پارک را گونه های ذیل تشکیل میدهند:Cousinia piptocephala ، Acantholimon spp.، Anabasis aphylla، Artemisia sieberi، Pteropyrum aucheri، Scariola orientalis و Ebenus stellata. این گونهها با دیگر گونهها، اجتماعاتی را تشکیل میدهند. رویشگاههایی به صورت موزاییک وجود دارد که باعث تشکیل اکوتونها و افزایش تنوع اجتماع گیاهی در پارک میشود. اجتماعات گیاهی آبدوست در کنار چشمهسارها گسترش محدودی دارند. اکثر اجتماعات پارک از عامل ادفیک متاثر شدهاند، و عامل بیولوژیک درسطح محدودی موثر بوده است. گونهای .Ficus sp در پارک وجود دارد، که احتمال دارد گونه یا واریته جدیدی باشد.
درختچه گون گزی (Astracantha adscendens) بومی ایران بوده و در رویشگاههای کوه سری کوههای زاگرس میروید. این رویشگاهها که در مناطقی مانند چهارمحال و بختیاری و فریدن بیشتر دیده میشوند، دارای برف زیاد وسراشیبهای تند هستند. این مطالعه در منطقه چلگرد چهارمحال بختیاری و فریدن اصفهان صورت گرفت. بدین منظور، عوامل محیطی چون شیب، ارتفاع از سطح دریا و آزیموت شمال مغناطیسی، و درگون گزی، قطر تاج پوشش به صورت چهار شعاع، در جهت بالا، پایین و دو سمت راست و چپ شیب اندازهگیری شد. بین ابعاد اندازهگیری شده گیاه و عوامل محیطی آنالیز رگرسیون انجام گردید.
نتایج نشان داد که شعاع سمت بالای شیب، با تغییر شیب همبستگی منفی خیلی شدید دارد. بین شعاع به طرف پایین و شیب همبستگی مشاهده نشد. دو شعاع سمت راست و چپ شیب هم که با یکدیگر همبستگی شدید مثبت داشتند، متناسب با شیب کوتاهتر میشدند. حجم درختچه نیز در جهت بالای شیب کاهش یافته است. با آنالیز خوشهای و رسم دندروگرام، شکل گیاه در هفت گروه طبقهبندی گردید. استرس فشار برف و یخ، باعث خراش و ساییدگی جوانههای سمت بالای شیب میگردد. با حرکت برف و باران، و نیز تردد حیوانات وحشی و دام اهلی، خاک و سنگریزه به طرف پایین حرکت کرده و تاثیر فیزیولوژیک و مکانیکی فوق را در گیاه موجب میشود. بنابراین، سر خوردن برف همراه با دیگر عوامل محیطی، آثار مختلفی بر شکل گیاه به جای میگذارند که میتوان آنها را در سه گروه تاثیر مکانیکی مستقیم برف، تاثیر فیزیولوژیک برف و تاثیر غیرمستقیم بارندگی و حیوانات وحشی طبقهبندی کرد. در اثر این عوامل و واکنش فیزیولوژیک گیاه به آنها، شکل گون گزی از قیفی یا واژ مخروطی به نیمه قیفی شکل و یا نیم واژ مخروطی تبدیل میگردد.
در این آزمایش اثر سطوح مختلف صفر، 100 و 200 میلیگرم در کیلوگرم مس و صفر، 400 و 800 میلیگرم در کیلوگرم ویتامین C افزون بر نیاز غذایی، بر میزان کلسترول و دیگر اجزای سرم خون 360 قطعه جوجه گوشتی نژاد هیبرید، در یک طرح بلوک کامل تصادفی به صورت فاکتوریل 3×3 و در چهار تکرار 10 قطعهای به مدت 56 روز مورد بررسی قرار گرفت. در سن 56 روزگی، از هر واحد آزمایشی یک نمونه از هر جنس بر پایه میانگین وزن گروه انتخاب، و در هنگام کشتار، نمونههای خون جمعآوری گردید. پس از جداسازی سرم از خون، اجزای چربی (کلسترول، تریگلیسرید و HDL)، مس و ویتامین C سرم اندازهگیری شد.
نتایج نشان داد که غلظت مس، ویتامین C، کلتسرول، LDL و HDL سرم خون به گونه معنیداری (05/0>P) تحت تأثیر مصرف ویتامین C و مس جیره قرار گرفت. این تأثیر باعث کاهش کلسترول و افزایش HDL گردید. LDL سرم به گونه معنیداری (05/0>P) با افزایش ویتامین C و مس کاهش یافت. مقادیر هماتوکریت و درصد تلفات در تیمارهای گوناگون از سطوح مختلف مکمل مس و ویتامین C تأثیر نپذیرفت، هر چند که میانگین تلفات در گروههایی که مس و ویتامین C دریافت کرده بودند، کمتر از گروه شاهد بود.
این آزمایش به منظور بررسی اثر پنج سطح 06/3، 23/3، 4/3، 57/3 و 74/3 درصد کلسیم و سطح 2000، 2200 و 2400 واحد بینالمللی ویتامین D3 در کیلوگرم جیره، بر صفات کیفی پوسته تخم مرغ به اجرا در آمد. آزمایش در یک طرح کاملاً تصادفی، در چارچوب آزمایش فاکتوریل 3×5، که جمعاً 15 تیمار آزمایشی را تشکیل دادند، صورت گرفت. تعداد 240 قطعه مرغ 26 هفتهای لگهورن سفید از سویه هایلاین W36 به 60 واحد آزمایشی تقسیم شدند، به طوری که هر تیمار چهار تکرار داشت. مدت آزمایش 90 روز بود. در پایان آزمایش مرغها 38 هفته سن داشتند.
نتایج نشان داد که افزایش کلسیم جیره سبب افزایش معنیداری (05/0>P) در مقاومت پوسته، ضخامت پوسته و درصد پوسته شد. در سطح 06/3 درصد کلسیم، کلسیم پوسته به طور معنیداری (05/0>P) افزایش یافت، اما کلسیم جیره اثر معنیداری بر درصد خاکستر پوسته نداشت. ویتامین D3 اثر معنیداری بر درصد خاکستر و کلسیم پوسته نداشت، اما مقاومت پوسته، ضخامت و درصد پوسته به طور معنیداری (05/0>P) با سطح 2400 واحد بینالمللی در کیلوگرم جیره افزایش یافتند. مقدار کلسیم پلاسما به طور معنیداری (05/0>P) با افزایش ویتامین D3 افزایش نشان داد. اثر متقابل کلسیم و ویتامین D3 بر مقاومت پوسته، ضخامت پوسته، درصد پوسته و کلسیم پلاسما معنیدار بود (05/0>P) همبستگی معیارهای کیفی پوسته و معیارهای خون نیز با کلسیم و ویتامین D3 جیره معنیدار بود (05/0>P).
مصرف کودهای شیمیایی ازته در کشت ذرت (.Zea mays L) بر پایه اندازهگیری ازت قابل جذب خاک، میتواند باعث کاهش میزان مصرف کودهای ازته و آلودگی محیط زیست، به ویژه آبهای زیرزمینی و آشامیدنی شود. هدفهای این پژوهش عبارت بود از: 1) تعیین غلظت بحرانی ازت نیتراتی خاک در مرحله 4-6 برگی، 2) بررسی چگونگی توزیع ازت نیتراتی در خاک، 3) تعیین میزان ازت مورد نیاز ذرت دانهای، 4) تعیین میزان ازت نیتراتی باقی مانده در خاک پس از برداشت محصول و 5) استفاده از کلروفیلمتر دستی در ارزیابی وضعیت ازت گیاه. آزمایش در شرایط مزرعه و به صورت کرتهای خرد شده در چارچوب طرح بلوکهای کامل تصادفی با چهار تکرار، در دو ایستگاه پژوهشی باجگاه و کوشکک (استان فارس)، در سال 1376 اجرا گردید. کرتهای اصلی شامل شاهد و سه سطح 60، 120 و 180 کیلوگرم ازت در هکتار از منبع کودی اوره بود. در مرحله 4-6 برگی، هر کرت اصلی به دو کرت فرعی تقسیم شد، و در یکی از دو کرت فرعی کود ازته به میزان 60 کیلوگرم در هکتار به عنوان سرک به خاک اضافه، و از کرت فرعی دیگر به عنوان شاهد استفاده گردید.
نتایج نشان داد که در مرحله 4-6 برگی، غلظت بحرانی ازت نیتراتی در عمق صفر تا 30 سانتیمتری برای عملکرد نسبی حدود 90 درصد، در خاک باجگاه 12-14 و در خاک کوشکک 8-10 میلیگرم در کیلوگرم خاک بود. بیشترین ضریب تعیین میان عملکرد دانه ذرت با ازت نیتراتی در عمق صفر تا 30 سانتیمتری، در خاک باجگاه در نمونه خاک کف، و در خاک کوشکک مربوط به نمونه مرکب خاک کف و شانه بود. در دو منطقه بیشترین محصول دانه ذرت حدود 14 تن در هکتار با 5/15 درصد رطوبت بود، که با کاربرد 120 کیلوگرم ازت به صورت پیش کشت و 60 کیلوگرم ازت سرک به دست آمد، که حدود نصف مصرف کشاورزان منطقه میباشد. بیشترین غلظت ازت نیتراتی باقیمانده در خاک پس از برداشت محصول، در خاک باجگاه و کوشکک به ترتیب 24 و 18، و کمترین آن 6/2 و 3 میلیگرم در کیلوگرم خاک بود. بیشترین محصول دانه ذرت هنگامی به دست آمد که عدد خوانده شده توسط کلروفیل متر در قسمت میان برگ و در مرحله خمیری شدن دانه، در دو منطقه مورد مطالعه برابر با 49 بود. به طور کلی، به نظر میرسد میزان ازت مصرفی به وسیله کشاورزان منطقه بیش از حد مورد نیاز ذرت است.
به منظور مطالعه تنوع ژنتیکی ویژگیهای مورفولوژیک در 121 ژنوتیپ لوبیا سفید، قرمز و چیتی، بررسی روابط میان صفات برای استفاده در برنامههای به نژادی و شناخت عوامل پنهانی مؤثر بر روابط داخلی میان صفات از راه تجزیه و تحلیلهای چند متغیره، آزمایشی در سال 1376 در مزرعه پژوهشی دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی اصفهان، در چارچوب طرح لاتیس ساده اجرا گردید.
برای کلیه صفات مورد بررسی تنوع زیادی میان ژنوتیپها مشاهده شد. ضرایب تنوع فنوتیپی برای کلیه صفات از ضرایب تنوع ژنتیکی بزرگتر بودند. در میان ویژگیهای بررسی شده، عملکرد بوته، شمار غلاف در ساقههای فرعی و اصلی، طول ساقههای فرعی و اصلی، شمار گره در ساقههای فرعی و ساقه اصلی، وزن صد دانه و شمار ساقه فرعی به ترتیب دارای ضریب تنوع ژنتیکی و فنوتیپی بزرگی بودند. شمار روز تا رسیدگی کمترین تنوع را داشت. صفات مربوط به ساقههای فرعی تنوع بیشتری را نسبت به صفات مشابه در ساقه اصلی نشان دادند تجزیه عاملها برای کلیه ژنوتیپها، و به طور جداگانه برای لوبیاهای قرمز، سفید و چیتی، رشد محدود و رشد نامحدود چهار عامل را مشخص نمود، که بیش از 4/78 درصد از تنوع را توجیه کردند. نتایج تجزیه و تحلیل روی همه ژنوتیپها نشان داد که عامل اول به طور عمده وابسته به شمار روز تا رسیدگی، طول ساقههای اصلی و فرعی و شمار گره در ساقههای اصلی و فرعی بود، و عامل رشد رویشی نامیده شد. عوامل دوم و سوم بیشترین وابستگیها را به صفات شمار غلاف در ساقههای اصلی و فرعی، شمار دانه در غلاف ساقههای اصلی و فرعی و وزن صد دانه داشتند، و عاملهای اجزای عملکرد نام نهاده شدند. عامل چهارم بیشترین همبستگی را با شمار ساقه فرعی داشت، که به همین نام شناخته شد. عوامل اول و چهارم مرتبط با ویژگیهای رشد رویشی و مبدأهای فیزیولوژیک بودند. عوامل دوم و سوم با مقصدهای فیزیولوژیک ارتباط داشتند. بر مبنای نتایج رگرسیون مرحلهای، شمار غلاف در ساقههای فرعی مهمترین جزء عملکرد بود، و شمار غلاف در ساقه اصلی، وزن صد دانه و شمار دانه در غلاف در رتبههای بعدی قرار داشتند. شمار غلاف در ساقههای فرعی و اصلی بیشترین ارتباط را با عملکرد داشتند.
به منظور بررسی اثر نوع منبع و سطح کلسیم جیره غذایی و اندازه ذرات سنگ آهک بر ویژگیهای تولیدی و سختی استخوان درشت نی، آزمایشی با استفاده از 384 قطعه جوجه گوشتی انجام گرفت. جوجهها تا هفت روزگی با یک جیره آغازین تجارتی تغذیه، و سپس به طور تصادفی به 64 گروه شش قطعهای تقسیم شدند، به گونهای که از نظر میانگین وزن بدن میان گروهها اختلاف معنیداری وجود نداشت (4/5± 2/82 گرم). از روز هشتم تیمارهای آزمایشی به جوجهها اختصاص یافت. تیمارها شامل نوع منبع کلسیمی (سنگ آهک و پوسته صدف)، سطح کلسیم (100 و 85 درصد سطح تـوصیه شده NRC) و اندازه ذرات سنگ آهک ریز (کوچکتر از 15/0 میلیمتر)، متـوسط (3/0 تا 18/1 میلیمتر) و درشت (18/1 تا 75/4 میلیمتر) بودند.
نتایج نشان داد که درصد ابقای ظاهری فسفر در سنین 21 و 56 روزگی، مقدار خاکستر، ماده خشک و طول و ضخامت استخوان درشت نی در سن 56 روزگی، در جوجههای تغذیه شده با سنگ آهک بیشتر از گروههای تغذیه شده با پوسته صدف بود (05/0>P) سطح کلسیم 85 درصد توصیه شده NRC، در برابر سطح کلسیم 100 درصد NRC، به گونه معنیداری غذای مصرفی و ضریب تبدیل غذایی را، به ویژه در دوره آغازین کاهش (001/0>P) ، و درصد ابقای ظاهری کلسیم را در سنین 21 و 42 روزگی افزایش داد (05/0>P) سطح کلسیم معادل 100 درصد NRC در مقایسه با سطح کلسیم 85 درصد NRC، درصد ابقای ظاهری فسفر را در سنین 21 و 42 روزگی و ضخامت استخوان درشت نی را در سنین 56 روزگی (01/0>P) و مقدار ماده خشک، مقدار و درصد خاکستر استخوان درشت نی را در سن 42 روزگی به طور معنیداری افزایش داد (05/0>P) ذرات سنگ آهک در اندازه درشت و متوسط، در مقایسه با ذرات ریز، مقدار غذای مصرفی و ضریب تبدیل غذایی را، به ویژه در دوره آغازین، کاهش معنیداری دادند. ذرات متوسط سنگ آهک در سطح کلسیم 85 درصد NRC، و ذرات درشت در سطح کلسیم 100 درصد NRC، به طور معنیداری معیارهای مربوط به رشد و آهکی شدن استخوان درشت نی و درصد ابقای ظاهری کلسیم و فسفر را افزایش دادند (05/0>p) در سطح کلسیم 85 درصد NRC، اندازهی ذرات درشت و متوسط سنگ آهک در مقایسه با ذرات ریز آن، به گونه معنیداری درصد جوجههای مبتلا به فلجی پا را کاهش دادند (05/0>P) .
تعاونی، یکی از تشکلهایی است که به سبب پیشرفتها و موفقیتهای درخشانش، به عنوان نهادی که در پاسخگویی به دشواریهای بنیادین توسعه تلاش دارد، همواره مورد توجه کشورهای گوناگون قرار گرفته است. روند تکاملی راهاندازی این نهادها و فلسفه وجودی تشکیل آنها، همگام با نظریات توسعه و به منظور پاسخگویی به اهداف اساسی آن نضج یافته است، چنان که برداشت ناقص و نگرش بسته و ابتدایی از این نهادها به عنوان تشکلهایی وابسته و دولتی، که فلسفه وجودی آنها غالباً در چارچوب افزایش تولید مطرح میشد، کم کم جای خود را به نهادهایی مردمی و مستقل، با زیربنای فلسفی همکاری و برابری اعضا داده، و بدین ترتیب پاسخگویی به اهداف جدید توسعه را در اولویت قرار داده است. پژوهش حاضر، با هدف تعیین میزان موفقیت تشکلهای مکانیزاسیون استان فارس (شامل 12 شرکت مکانیزه، 24 تعاونی روستایی و 8 تعاونی تولید) در دستیابی به اهداف کهن و جدید توسعه، با بهرهگیری از روش پژوهش پیمایشی انجام گردید.
نتایج نشان داد که واحدهای مکانیزه تعاونیهای تولید در ایجاد درآمد بیشتر برای کشاورز، همکاری افراد روستایی در سطح جامعه، افزایش برابری و رفاه شغلی، در مقایسه با دیگر تشکلها، موفقیت بیشتری نشان میدهند، در حالی که شرکتهای مکانیزه بیشترین انعطافپذیری و مشارکت را در تصمیمات مربوط به انجام فعالیتهای کشاورزی و نیز نحوه پرداخت اجرت میان تشکلهای گوناگون دارا میباشند. به سخن دیگر، تعاونیهای تولیدی در مجموع توانستهاند در دستیابی به اهداف توسعه (افزایش درآمد، مشارکت بیشتر، کاهش نابرابری و افزایش رفاه) موفقیت بیشتری کسب نمایند. پس از این واحدها، شرکتهای مکانیزه قرار دارند. در هر حال، تعاونیهای روستایی پایینترین سطح موفقیت را نشان دادند.
آثار شوری و خشکی بر رشد و ترکیب شیمیایی و بیوشیمیایی چهار رقم پیاز خوراکی دسکس، تگزارس ارلی گرانو (تگزاس)، دهیدراتور و پیاکس 492 در یک آزمایش گلخانهای در گلدان بررسی گردید. تیمارهای تنش شوری عبارت بود از شاهد، 45 میلیمول کلرور سدیم و 45 میلیمول کلرور سدیم + 5 میلیمول کلرور کلسیم و تیمارهای خشکی عبارت بود از شاهد (نگهداری رطوبت گلدانها در حد ظرفیت مزرعه) و خودداری از آبیاری تا زمانی که 50 درصد آب قابل استفاده مصرف شد، و سپس آبیاری تا حد ظرفیت مزرعه. گیاهان پس از چهار هفته از اعمال تیمارها برداشت شدند و وزن خشک اندام هوایی و ریشه، و سدیم، پتاسیم، کلسیم، پروتئین کل، قند و پرولین در اندام هوایی و ریشه اندازهگیری گردید.
نتایج نشان داد که تیمارهای کلرور سدیم و خشکی به طور معنیداری باعث کاهش وزن خشک اندام هوایی و ریشه شدند. از میان ارقام، رقم تگزاس بیشترین و رقم دسکس کمترین مقدار وزن خشک اندام هوایی را تولید کرد. کلرور سدیم به گونه معنیداری باعث افزایش سدیم و کاهش پتاسیم در اندامهای هوایی و ریشه، و کاهش کلسیم در ریشه گردید. تیمار کلرور سدیم توأم با کلرور کلسیم آثار سوء ناشی از کلرور سدیم را خنثی نمود؛ بدین صورت که به طور معنیداری باعث افزایش وزن خشک اندام هوایی در دو رقم، و افزایش وزن خشک و پتاسیم ریشه و کاهش سدیم و قند در اندامهای هوایی و ریشه همه ارقام گردید. کلیه تنشها مقدار پروتئین کل اندام هوایی را در رقم تگزاس به گونهای معنیدار افزایش دادند، در ارقام دیگر یا بیتأثیر بودند و یا باعث کاهش معنیدار آن گردیدند. مقدار پروتئین ریشه در کلیه ارقام، در اثر تیمارهای کلرور سدیم و کلرور سدیم توأم با کلرور کلسیم افزایش معنیدار پیدا کرد، ولی تنش خشکی تأثیری بر مقدار آن نداشت. افزایش و یا کاهش مقادیر قند و پرولین در اندام هوایی و ریشه تحت تأثیر تنشها، از الگوی خاصی پیروی نکرد. از میان ترکیبات بیوشیمیایی اندازهگیری شده، مقدار پروتئین موجود در اندام هوایی گیاهان، تحت تنشهای شوری و خشکی، همبستگی مثبت بسیار زیادی با وزن خشک اندام هوایی نشان داد، که احتمالاً میتوان از آن برای ارزیابی ارقام پیاز به این تنشها استفاده نمود.
معمولاً کمبود نیتروژن بیش از دیگر عناصر غذایی عامل محدودکننده رشد گیاهان زراعی است. کمبود منگنز نیز در برخی از خاکهای آهکی ایران گزارش شده است. هدف از انجام این پژوهش بررسی اثر نیتروژن، منگنز و برهمکنش آنها بر رشد و ترکیب شیمیایی اسفناج (.Spinacia oleracea L) در شرایط گلخانهای بود. آزمایش در یک خاک از سری چیتگر با نام تاکسونومی carbonatic، Fine-loamy، Typic Calcixerept، thermic، به صورت فاکتوریل در چارچوب طرح کاملاً تصادفی، شامل پنج سطح نیتروژن (صفر، 50، 100، 200 و 400 میلیگرم در کیلوگرم خاک به صورت آمونیوم نیترات) و سه سطح منگنز (صفر، 15 و 30 میلیگرم در کیلوگرم خاک به صورت منگنز سولفات)، در چهار تکرار انجام شد. مدت رشد گیاهان در گلخانه 60 روز بود، و در هنگام برداشت از یک کلروفیلمتر دستی مدل SPAD-502 برای ارزیابی وضعیت کلروفیل برگ استفاده گردید.
کاربرد نیتروژن و منگنز وزن خشک اندام هوایی، غلظت و جذب کل نیتروژن، غلظت و جذب کل منگنز، نسبت Mn:Fe و اعداد خوانده شده توسط کلروفیلمتر دستی روی برگ را در گیاه اسفناج به طور معنیداری افزایش داد. کاربرد نیتروژن، غلظت و جذب کل روی، مس و جذب کل آهن را در گیاه به طور معنیداری افزایش، ولی غلظت آهن را کاهش داد. مصرف منگنز باعث کاهش غلظت آهن و روی، ولی افزایش معنیدار جذب کل آهن و مس در اسفناج گردید. هنگامی که حداکثر وزن ماده خشک به دست آمد، عدد خوانده شده توسط کلروفیلمتر در حدود 40 بود. چنانچه نتایج حاصل از این پژوهش در شرایط مزرعه نیز تأیید گردد، میتوان توصیه کودی مناسبی برای مصرف نیتروژن و منگنز در کشت اسفناج ارائه نمود.
اثر داروهای یونوفور (سالینومایسین، لازالوسید و نسبت ترکیبی آنها) بر ترکیب لاشه جوجههای گوشتی و نیز ارتباط این داروها با سه سطح متیونین، در 1215 قطعه جوجه یک روزه گوشتی تجارتی (آرین)، شامل 81 گروه و 15 قطعه در هر گروه آزمایش گردید. این آزمایش در چارچوب طرح پایه کامل تصادفی، به صورت آزمایش فاکتوریل 3×3×3 شامل سه نوع دارو با سه سطح (صفر، سطح توصیه شده و 5/1 برابر سطح توصیه شده) و سه سطح متیونین (صفر، 1/0% و 2/0%) مورد تجزیه آماری قرار گرفت. نتـایج نشان داد کـه اثـر جنس در کلستـرول و تـریگلیسرید پلاسما، درصد خاکستر استخوان و درصد چربی حفره شکمی معنیدار (01/0 > P ) است. نوع دارو اثری بر صفات مذکور نداشت. سطح دارو درصد خاکستر استخوان، درصد لاشه خالص و درصد چربی حفره شکمی را بـه طور معنیداری (بـه تـرتیب در سطح 01/0، 01/0 و 001/0) تحت تأثیر قرار داد.
همچنین، سطح متیونین به طور معنیداری (01/0>P) بر کلسترول و تریگلیسرید پلاسما تأثیر گذاشت. اثر متقابل نوع دارو و سطح دارو بر کلسترول و تریگلیسرید پلاسما معنیدار (05/0>P) بود. اثر متقابل سطح دارو و متیونین بر کلسترول و تریگلیسرید معنیدار (01/0>P) گردید. از این نتایج چنین دریافت میشود که سطح این داروها ترکیب لاشه جوجههای گوشتی را تحت تأثیر قرار میدهد و مکمل متیونین تأثیری در تعدیل اثر این داروها بر ترکیب لاشه ندارد.
کلیه حقوق این وب سایت متعلق به مجله علوم آب و خاک دانشگاه صنعتی اصفهان می باشد.
طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق
© 2024 CC BY-NC 4.0 | JWSS - Isfahan University of Technology
Designed & Developed by : Yektaweb